صفحه اصلی
تالارها
نوشتههای جدید
ویترین موضوعات
جستجو در تالارها
ویترین آثار
آخرین بررسی ها
جستجو در منابع
جدیدترینها
موضوعات ویژه
نوشتههای جدید
منابع جدید
آخرین فعالیت
وبلاگ ها
اعتبار
معاملات
سکه: 0
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
آخرین فعالیت ها
ثبت نام
منو
ورود
ثبتنام
فهرست
نصب برنامه
نصب
گزینههای بیشتر
تماس با ما
بستن منو
به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با ما باشید
ثبتنام
ورود
صفحه اصلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
آخرین فعالیت mohaamad
Ads
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
لارا، درحالیکه با دو انگشت ظریفش زنجیر گردنبندی گرانقیمت و هماهنگ با لباس شبش را آرام نوازش میداد، لحظهای چشمهایش را بست؛ انگار زیر...
6/29/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
پیشخدمت با دقتی بیصدا بازگشت؛ سینی نقرهای در دست داشت که دو لیوان خوشتراش روی آن میدرخشیدند. در نور گرم رستوران، رنگ کهربایی سزراک...
6/29/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
لارا کمی عقب رفت، آرنجش را به پشتی صندلی سپرد و نگاهش دقیقتر شد؛ گویی داشت لایهی دوم حرف جیک را جستوجو میکرد. - یه جواب کلاسیک، برای...
6/29/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
در قلب منهتن، روبهروی میدان مدیسون، رستوران( Eleven Madison Park) با نمایی از سنگآهکهای روشن و پنجرههای بلند و درخشان، چون قصری...
6/29/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
باد شب، رایحهی عطرها و زمزمهی بار را با خود میبرد. جیک، در دل خیابان نیمهروشن، گام میزد؛ بیشتاب، اما با ذهنی پر از نوسان. صدای...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
سکوت، مثل بخار روی شیشه، آرام و مرموز بینشان نشسته بود. بار با آنکه شلوغ بود، آرامشی غریب در فضا جریان داشت. صدای آرام برخورد یخها در...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
کارمند کازینو تراشهها را با دقت شمرد. رقم بالا بود، آنقدر که بخشی از آن نیاز به تأییدیهی جداگانه داشت. رسید را چاپ کرد و با لبخندی...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
کارتها پخش شدند. نتیجه؟ برد برای دانیل. نگاهش بلافاصله جستوجوگر شد، میان چهرهها دنبال واکنش میگشت. اما جیک فقط سری تکان داد،...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
دور اول، شبیه بازدمی آرام بود. کارتها با ریتمی منظم پخش میشدند، تراشهها میان انگشتها میلغزیدند و هیچکس چیزی نمیگفت مگر با نگاه...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
جیک تا مقابل درِ نیمهبازِ اتاق خصوصی رسیده بود. فضای آنسوتر، پشت دیوارهای مخملی و نورهای کمسو، بوی پول و بازی میداد. اما هنوز قدمی...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
جیک، تصمیمش را گرفته بود. یک شب پیش از آن، همهچیز را با نورایا هماهنگ کرده بودند. نه یک تصمیم احساسی، نه حرکتی از سر اجبار؛ برنامهای...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
جیک، بعد از ساعتی قدمزدن در ساحل، به پنتهاوس برگشته بود. هنوز نمنمِ دریا روی پوستش حس میشد. پیراهن نازکی به تن داشت و چشمهایش، با...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
کنار ساحل، موجهای آرام به پاهای بره*نهی جیک برخورد میکردند؛ شبیه نوازشی بیکلام از سوی دریا. نسیم، طعم نمک را با خود میآورد و در هر...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
صبح، نه با صدای زنگ، که با زمزمهای درونی آغاز شد؛ شبیه بیدار شدن گلها پیش از طلوع. جیک، با صورتی آرام و بینشان از اضطراب، روی تخت...
6/28/25
mohaamad
به
هوروس نوشته
در موضوع
عالی
رمان غبار آینهها | به قلم حمیدرضا نبیپور
با
Like
واکنش نشان داد.
جیک در دل افکارش غرق شد. ذهنش میان واقعیت و خیال معلق بود. برایش دشوار بود بپذیرد که نورایا با تمام حضوری که حس میکرد، جسمی ندارد. او...
6/27/25
صفحه اصلی
این سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این سایت، شما با استفاده ما از کوکی ها موافقت می کنید.
تایید
ادامه مطلب…
بالا