به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید
آخرین فعالیت mohaamad
-
- وای خدا… دستتون درد نکنه آقا! من داشتم سکته می‌کردم. چرا شما بیاین؟ من خودم میام. - احتیاجی نیست، من میارم. فقط مشخصات کیف رو بگین تا... -
چشمم به کارت‌ملی‌ش افتاد. بهار آقایی، متولد ۱۳۶۹. توی کیف پُرِ صد دلاری بود. کیف رو برداشتم. شماره‌ی دختر توی کیف بود. عصبی شده بودم؛ از...
-
بعد از کلی دَله‌دزدی، تونستم یه گروه درست کنم. تو اون گروه جیب‌بُری می‌کردیم. گروهم قانونای خاص خودش رو داشت؛ از دختر جماعت نباید کیف...
-
دستم رو توی دلم جمع کردم و آهسته ناله کردم. این دفعه واقعاً دردناک بود. - چته؟ بازجوهای قبلی مهربون‌تر بودن. نه به اون ادعای کمک کردنت...
-
قبل رفتنش آهسته زمزمه کرد: - اگه بفهم بی‌گناهی، تا آزادت نکنم از این‌جا نمیرم. بعد از رفتنش، بازم قاسمی نیومد دنبالم. راستش توی اتاق...
-
لبخند زد؛ با لحن آروم و ملایمی گفت: - ببین، قول میدم اگه بفهمم بی‌گناهی، حتی اگه مقصر هم باشی، کمکت کنم. پس با من همکاری کن. از اعماق...
-
همونطور که نشسته بودم، به سمتش کش اومدم. با انگشت اشاره به نوشته‌ی روی لباسش اشاره کردم و زمزمه کردم: - حامد محبوبی؟ بعد تکیه دادم و...
-
چهارشونه و قد بلند، اما لاغر بود. می‌دونستم دیگه وقتشه که بازجوی قبلی رو عوض کنن، ولی هنوز ده روز مونده بود. توی این چهارسال هرسال...
-
تنگِ تنگ، تاریک، نمور و کثیف؛ این‌ها ویژگی‌های سلولی بود که چهارسال توش زندگی کردم. تنهای تنها؛ حتّی تنهاتر از چند لحظه‌ی قبلِ خودم...
-
مقدمه: توی زندگیم همیشه از سه چیز بدم می‌اومد: دروغ، دو رویی و تهمت. اما حالا هم دروغ میگم، هم دو رو هستم و هم مثل آب خوردن تهمت می‌زنم.
-
در ضمن این جمله رو همیشه یادت بمونه؛ ترس از باخت، برنده شدن رو از یادت می‌بره! -به نظرت اگه یه روز باز ببینمش، قبولم می‌کنه؟ اون هم بعد...
-
دکتر نسخه‌ای کلامی پیچیده و در پاسخ تحویل می‌دهد: - تنها توصیه‌ای که توی این شرایط برات دارم اینه که، تمام سعی و تلاشت رو بکن تا بیشتر...
-
مراجع شماره‌ی بیست و سه باز هم بدون مکث پاسخ می‌دهد: -امروز یکی از شلوغ‌ترین روزهام بود، یه دفعه به خودم اومدم دیدم خودم یقه‌ی خودم رو...
-
مراجع با کمترین تاخیری پاسخ می‌دهد، انگار که از قبل جواب‌هایش را آماده کرده است: - نه، گاهی وقت‌ها این رفتار یه نفره که به جای زبونش حرف...
-
این پسر درباره‌ی هیچ نوع بادبادکی حرف نمی‌زند. دکتر افکارش را رتبه بندی کرده و با پرسیدن سوالی با اولویّت بالاتر، به مکالمه ادامه...
