به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید
آخرین فعالیت Alirix
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با
Like واکنش نشان داد.
پارت دوازدهم: سپس مردی تماما سیاه پوش با شمشیری داسی شکل در دست که بسیار بلند قامت و تنومند بود، در مقابل دروازه ظاهر شد و منتظر رو به... -
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت یازدهم: در پی حوادث تلخ و خونینی که سایه‌ی وحشت را بر سر زمینیان گسترانیده بود، جمعی از جادوگران سپید در تالاری گردهم آمده تا برای...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت دهم: سکوت شب را صدای زوزه‌ی گرگ‌های دوردست می‌شکست و کلاغ‌های شوم گورستان بر فراز سرشان در حال پرواز بودند. ارواح سرگردان که در...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت نهم در میان تالاری عظیم با ستون‌های سنگی قطور و بلند که استحکام قصر را قوت بخشیده بود و دیوارهایی که از سنگ‌های صیقلی سیاهی...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت هشتم: هوا رو به تاریکی می‌رفت. لانسلوت و همراهانش با سرعت از میان درختان عبور کردند. صدای زوزه‌ی گرگینه‌های تاریکی به گوش می‌رسید و...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت هفتم: میز کوچکی در میانه‌ی کلبه قرار داشت، شیئی مدور که با پارچه‌ای مندرس و سیاه رنگ پوشیده شده بود، بر روی آن گذاشته شده بود...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت ششم: در یک صبح مه‌آلود و سرد زمستانی خانواده‌ی مک شایر، متوجه ناپدید شدن لیزی شدند. شارلوت درحالیکه چشمانش از شدت گریه سرخ رنگ شده...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت پنجم: سپس همگی با دیدن شارلوت و آلفرد درحالیکه لبخند دندان نمایی بر ل*ب داشتند؛ نفس حبس شده‌شان را از سینه بیرون دادند. دقایقی...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت چهارم: درست در خارج از قلعه و روبه‌روی در ورودی مارکوس با دیدن سایه‌ی‌مردی که یقین داشت لانسلوت است؛ متوقف شد. هر دو روبه‌روی...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت سوم: در میان جستجوی عجیبش، نگاهش روی دخترکی با صورتی معصوم اما چشمانی که شجاعت و قدرت را نشان می‌داد، متمرکز شد.دختری که مانند...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
پارت دوم: در میان دیوارهای قلعه‌‌ی متروک، مارکوس و لامیا در سکوت بر سر میز بلندی روبه‌روی یکدیگر نشسته بودند، در حالی که جام‌هایی...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
موسیقی متن: https://dl.ahaang.com/99/01/08/Enya%20-%20May%20It%20Be.mp3 مقدمه: در میان فضای وهم‌آور شب، روشنایی را جستجو کن؛ آن زمان...
-
Alirix به LuCifeR نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
بسمه تعالی نویسنده‌ی عزیز، با تشکر از انتخاب انجمن کافه نویسندگان جهت انتشار ذوق و نبوغ خود، خواهشمندیم پیش از شروع به کار قوانین زیر...
-
Alirix به Monji نوشته در موضوع برگزیده رمان کوتاه گذرگاه وهم | نویسنده Monji با Like واکنش نشان داد.
نام رمان کوتاه: گذرگاه وهم نام نویسنده: معصومه نجاتی ژانر: فانتزی- ماجراجویی-ترسناک ناظر: @دلارامـــ! سطح: ویژه خلاصه: و در میان...
-
Alirix به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf با Like واکنش نشان داد.
غروب همان روز، خانه هنوز بوی خون می‌داد. درِ ورودی با تق تق کفش‌های پسرک باز شد. جلوتر از همه وارد شد، با صورت و لباس‌هایی آغشته به...