صفحه اصلی
تالارها
نوشتههای جدید
ویترین موضوعات
جستجو در تالارها
ویترین آثار
آخرین بررسی ها
جستجو در منابع
جدیدترینها
موضوعات ویژه
نوشتههای جدید
منابع جدید
آخرین فعالیت
وبلاگ ها
اعتبار
معاملات
سکه: 0
محبوب های هفته
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
آخرین فعالیت ها
ثبت نام
منو
ورود
ثبتنام
فهرست
نصب برنامه
نصب
گزینههای بیشتر
تماس با ما
بستن منو
به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با ما باشید
ثبتنام
ورود
صفحه اصلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
آخرین فعالیت Alirix
Ads
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حدیثه خانم نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم
با
Like
واکنش نشان داد.
آقای احمدی از جایش بلند شد. کت طوسیش را در آورد و پشت صندلیاش آویزان کرد. با چشمهای میشی رنگش نگاهی به من انداخت: - توجیه نیست...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حدیثه خانم نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم
با
Like
واکنش نشان داد.
چشمانم را به زمین دوخته بودم و تمام اتفاقات در آن اتاق برای مرور شد. پروندههای بایگانی شده. بچههای نخبه. خانوادههاشون. آقای احمدی...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حدیثه خانم نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم
با
Like
واکنش نشان داد.
داخل اتاق معاونت، روی صندلی چرمی مهمانان نشسته بودم و بیوقفه پایم را تکان میدادم. در اتاق باز شد. پیرمردی که آن روز در اتاق دیده بودم...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حدیثه خانم نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم
با
Like
واکنش نشان داد.
اولین پرونده که آبی رنگ بود؛ مربوط میشد به سال ۱۳۸۶. «امین معتمدی، هفده ساله، دانشآموز دبیرستان علامه حلی در آبان سال ۱۳۸۶ پس از ورود...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حدیثه خانم نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم
با
Like
واکنش نشان داد.
ترسیده بودم. پروندهها را وسط اتاق رها کردم و به سمت در دویدم. در تلاش برای باز کردن در بودم. دستگیره در را تکان میدادم و به در فشار...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حدیثه خانم نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم
با
Like
واکنش نشان داد.
تمام شب را با استرس خوابیدم. یک روز گذشت. ساعت هفت صبح از خواب بیدار شده بودم، قطرات اشک گوشه چشمم کریستال بسته بودند. هوای پاییز کمی...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حدیثه خانم نوشته
در موضوع
در حال تایپ
داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم
با
Like
واکنش نشان داد.
کیف چرمی قهوهای رنگی روی میز بود. سمت میز رفتم. داشتم به کتابهای روی میز نگاه میکردم که دستی روی شانهام نشست. صدایی آمد: - داداش...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
هوشـــنگ نوشته
در موضوع
برگزیده
رمان استریوتایپ | LØSER
با
Like
واکنش نشان داد.
دو ساعتِ عجیب و تمام نشدنی بالاخره به پایان رسید. چراغِ سالن روشن شد و تمام بازیگران به ردیف مقابل چشمِ بینندگان صف کشیدند و با صدای...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
هوشـــنگ نوشته
در موضوع
برگزیده
رمان استریوتایپ | LØSER
با
Like
واکنش نشان داد.
تمام زمانی که باید از تماشای تئاتر لذ*ت میبردم را در ترس گذراندم. هر ثانیه احساس میکردم شهریار از پشت دری یا که دیواری بیرون میپرد و...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
هوشـــنگ نوشته
در موضوع
برگزیده
رمان استریوتایپ | LØSER
با
Like
واکنش نشان داد.
*** جایی در واسط ردیف اول متعلق به من بود. روی صندلی بدقوارهی سبز رنگ نشستم و به صحنهی مقابل خیره ماندم. مثلا که چون صندلی ردیف VIP...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
یاسمن بهادری نوشته
در موضوع
عالی
رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه
با
Like
واکنش نشان داد.
در دل آن فاصلهی چند قدمی هیچکس جلو نیامد اما چیزی میانشان حرکت کرد که نه جسم بود و نه صدا، بلکه حسِ تحملشدن بدون نیاز به توضیح دادن...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
حسام فیضی نوشته
در موضوع
عالی
رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه
با
Like
واکنش نشان داد.
راهرو، باریک و کشیده با دیوارهایی خسته از سالها شنیدنِ قدمهایی که نه گفتوگو داشتند و نه ماندن. آجرها زیر لایهای نازک از رنگ...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
متوسط
رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان
با
Like
واکنش نشان داد.
نویسندهی عزیز؛ ضمن خوشآمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ...
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
hadi.ka نوشته
در موضوع
متوسط
رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان
با
Like
واکنش نشان داد.
عنوان: فرجام یک تباهی ژانر: جنایی، رازآلود، ترسناک .
7/22/25
Alirix
Alirix عضو تأیید شده است.
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
ماشین تازه از خیابون اصلی تو جادهی فرعی به سمت باغهای اطراف شهر پیچید، به شادی از تو آینه نگاه کردم که خوابش برده بود. موبایل رامتین...
7/22/25
صفحه اصلی
این سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این سایت، شما با استفاده ما از کوکی ها موافقت می کنید.
تایید
ادامه مطلب…
بالا