به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید
آخرین فعالیت Alirix
-
Alirix به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته سبز خاکستری | سایکو با
Like واکنش نشان داد.
•○°●| به نام خالق واژگان |●°○•° نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! ... -
اسم صندوق نامه‌ها: سبز خاکستری ژانر نامه‌ها: عاشقانه از طرف: سایکو مقدمه‌ای برای شاهزاده‌ی زنجبیلی: تابستان زیبا خواهد بود. میان درختان...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
غروب جمعه است. ممکن است تو هم روزی در غروب جمعه یاد کسی بیفتی؟ گاهی نمی‌خواهم بدانم چگونه مردی خواهی شد، چگونه زنی را دوست خواهی داشت...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
قسمت قبلی را که نوشتم، چیزی در دلم شکست. فکر روزی که باید دستت را رها می‌کردم، مثل آن چتر بسته می‌شدم و تو را در سرما و زیر ضربات قطرات...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
باران می‌بارد، حسام، باران می‌بارد. روزی تو را با خودم زیر باران خواهم برد. به تو یاد خواهم داد چترها چیز خوبی هستند، یک چیز محافظ، مثل...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
زندگی، چاقوی دولبه انتخاب‌هاست. ممکن نیست رویش راه بروی و پایت نبرد. ممکن نیست بدون جا گذاشتن رد پایی از خون، این مسیر را طی کنی. انگار...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
یک سوی دلم ترس است. تو را به این دنیا می‌آورم تا -حتی سالم- بیمار شوی، درد بکشی، کسی احساساتت را خرد کند و غرورت را بشکند؛ تو را به این...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. وقتی فقط سه ماه بود که درون من وجود داشتی، به پدرت گفتم: "اگر مثل من باشد، چه؟" منظورم از دو جهت بود،...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
یک ماه دیگر، تو را می‌بینم. از همین حالا صبرم تمام شده است. امروز می‌توانم کف دستم را روی سرت بگذارم، سر کوچولوی بامزه‌ات که به پهلویم...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
حالت چطور است؟ من که امروز خوبم. امروز چند ساعت از وقتم را صرف فکر کردن در مورد تو کردم. پدرت واقعا خسته بود، اما وقتی از راه رسید، به...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
امروز حتی بیشتر تو را احساس می‌کنم. شاید، چیزی بیشتر از یک تماس فیزیکی بین ماست. چیزی بیشتر از یک طناب طولانی گوشت و خون در بطن من...
-
Alirix به ..LADY Dyva.. نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
•○°●| به نام خالق واژگان |●°○•° نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! ...
-
Alirix به lilieth نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته "به زندگیِ درون من" | لیلیِت با Like واکنش نشان داد.
نام اثر: به زندگیِ درون من نویسنده: لیلیِت ژانر: عاشقانه موضوع: دلنوشته سال نشر: ۱۴۰۳ منتشر شده در: کافه نویسندگان، تالار ادبیات، بخش...
-
Alirix به ستاره سربیی نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته تبسمِ افگار | ستاره سربی با Like واکنش نشان داد.
اکنون روحم را بر فراز اتاقی محبوس در انتهای بن‌بست تنهایی، به پرواز درآورده‌ام و بر تمام نقاط دیواره‌های پوسیده‌ی مغموم‌اش تصویر تبسمی...
-
Alirix به ستاره سربیی نوشته در موضوع در حال تایپ دلنوشته تبسمِ افگار | ستاره سربی با Like واکنش نشان داد.
آری! باید آن گورستان سرد و بی رحم را ترک می‌گفتم، آنجا که هیچ قاصدکی بر دستان بی‌قرارم نمی‌نشست و سحرگاهان خنکای هیچ نسیمی دیدگان...