آخرین محتوا توسط هوروس

  1. هوروس

    خوب رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    پوست دوم، مثل لایه‌ای از غرایز نخستین هنوز روی تن لوسین می‌لرزید؛ نه شبیه زرهی کامل، نه شبیه هیولایی افسارگسیخته بلکه چیزی میان دو جهان. تالار نفس نمی‌کشید. شعله‌های مشعل‌ها به جای رقص یخ زده بودند و فقط سایه‌ی کش‌دارشان روی دیوار حرکت می‌کرد. دراکولا آرام پنجه‌ی لوسین را از مچ خود جدا کرده بود...
  2. هوروس

    نظارت همراه رمان پسر پادشاه،دشمن پادشاهی | ناظر: Tiam.R

    از درک شما و انتخاب به‌جای واژگان‌تان سپاسگزارم. همواره زحمات ناظر پیشین، شما و البته تمامی ناظرین قابل تحسین و ستایش است. خشنودم که شخصیت مرا، که در اینجا با کلمات بازی می‌کنم تا اثری را در قالب رمان به ثبت رسانم، درک می‌کنید؛ هرچند این حضور برای شما ملموس نیست.
  3. هوروس

    نظارت همراه رمان پسر پادشاه،دشمن پادشاهی | ناظر: Tiam.R

    بنده، کوچک‌ترم از اینکه که باید و نباید ها رو یاد آور بشم. شما بر طبق اصول پیش برین، بهتر میدونیم که چهارچوب سایت تعریف شده هست ♡ سوال اینجاست؟! کار شما درسته یا خانم دیوا که گفتن شما طبق اصول خودتون پیش برین؟!! اگه ایشون گفتن مشکلی نیست! پس چرا من هر لحظه باید توضیح بدم! و خدای ناکرده ایشون...
  4. هوروس

    نظارت همراه رمان پسر پادشاه،دشمن پادشاهی | ناظر: Tiam.R

    درود بر شما ♡ اگه ممکنه، بنده طبق روال غیر متعارف یا ساده بگم: شبیه‌سازی جریان سیال ذهن پیش برم 😊 همون طور که قبل نوشتن، با اساتید به اشتراک نظر رسیدم پیش برم. البته اگه شما هم به اتفاق نظر البته در سبک مشکل دارید ♡ بنده هر زمان از نوشتن انصراف میدم 💐 چون دوست دارم اگر مشکل ویرایشی بود به بنده...
  5. هوروس

    نظارت همراه رمان پسر پادشاه،دشمن پادشاهی | ناظر: Tiam.R

    درود 💐 یک پارت برای امروز قرار میدم. حتما.
  6. هوروس

    خوب رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    هیراشما، که هنوز سرش به عقب کشیده بود، نفس گرفت. چانه‌اش از دستِ دراکولا رها شد اما هنوز ایستاده نمانده بود که لوسین با یک نیم‌چرخش، بی‌آن‌که چشم از پدر بردارد خود را میان او و هیراشما کشید. صدای او دیگر لرزش نداشت: - گفتم دست از سرش بردار. آلور پچ‌پچ کرد: - ارباب پیش‌گویی داره کامل میشه. کتابِ...
  7. هوروس

    خوب رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    در اعماق تالار، کتابِ لامورا که کنار شنل دراکولا پنهان بود ناگهان لرزید. جلدِ کهنه‌اش نفسی کشید و کلمه‌های صفحاتش جان گرفتند؛ حروف چون شمع‌هایی روی آب، از صفحه برخاستند و در هوا به هم پیوستند. زمزمه‌ای کهنه، شبیه صدای جماعتی که از تهِ چاهی می‌خوانند، پیچید: «وقتی قلبِ وارث میانِ دو خون، بی‌قرار...
  8. هوروس

    خوب رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    هیرااشما سر به زیر داشت، اما نگاه نافذش زیر تار موهای سیاه، هر لحظه برق انتقامی تازه می‌زد. لوسین اما در میانه‌ی این سکوت همچون سنگی میان دو رودخانه‌ی خروشان گرفتار مانده بود. قلبش در سینه می‌کوبید و ذهنش در طوفانی بی‌امان غرق بود. اندیشه‌هایش در تاریکی می‌چرخیدند: «خون‌آشاما... عجیب موجوداتِ...
  9. هوروس

    خوب رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    دراکولا آرام از جا برخاست. ردای سیاهش چون موجی تاریک بر زمین کشیده شد و تالار را در هاله‌ای از هراس فرو برد. لبخند پهنی بر ل*ب‌هایش نشست؛ لبخندی که نه از مهر، که از اسارت و سلطه بوی خون می‌داد. صدای قدم‌هایش در میان سکوتی سرد پیچید و نگاه‌ها بی‌اختیار به سویش چرخید. - چه نمایش قشنگی راه انداختین...
  10. هوروس

    نظارت همراه رمان پسر پادشاه،دشمن پادشاهی | ناظر: Tiam.R

    منم متوجه شدم شما شخص فرهیخته و آگاهی هستین، به خاطر همین جوابتون رو دادم، در غیر این صورت به یک ایموجی اکتفا می کردم ♡ نیاز به توضیح در نقد انجام میشه و دلیلی برای عنوانش به ناظر حس نشده! توصیفات لازم بیان شده، این سبک مدرنیته بخواد عمیق بیان بشه نیاز به بیش از هفتاد روز لازم داره، و بنده...
  11. هوروس

    نظارت همراه رمان پسر پادشاه،دشمن پادشاهی | ناظر: Tiam.R

    ممنون از بازخورد شما. این اثر در ژانر حماسی تعریف نمی‌شود و انتخاب لحن و دیالوگ‌ها برای شخصیت‌ها از جمله دراکولا عامدانه و مطابق با برداشت مدرن و خاص این روایت است. بنابراین تغییر در این زمینه مطابق با vision هنری این پروژه نیست.
  12. هوروس

    خوب رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    انعکاس صدایش در دخمه لرزید: - ارباب بزرگ… با این نقشه هم از شر اون خفاشای خائن خلاص شدین هم دشمنای قدیمی جادوگر رو به زانو درآوردین… و تازه، ارباب جوون‌مون لوسین حالا آماده‌ست که وارث شما بشه. نگاه دراکولا از میان تاریکی گذشت و روی لوسین که به زنجیر کشیده شده بود ثابت ماند. چشم‌های جوان سرشار از...
  13. هوروس

    خوب رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه

    صاعقه‌ای کبود از عصا شلیک شد و سینه‌ی دراکولا را نشانه گرفت. اما سایه‌ها پیچیدند، صاعقه را بلعیدند و هیچ اثری نماند. دراکولا آرام خندید. در یک پلک‌زدن، ردایش مثل بال‌های شوم گشوده شد و پشت آکاریزسما ظاهر شد. - ساده‌لوحی...! پنجه‌هایش بر شانه‌های جادوگر قفل شد. نیرویی اهریمنی او را به زانو...
عقب
بالا پایین