صفحه اصلی
تالارها
نوشتههای جدید
ویترین موضوعات
جستجو در تالارها
ویترین آثار
آخرین بررسی ها
جستجو در منابع
جدیدترینها
موضوعات ویژه
نوشتههای جدید
منابع جدید
آخرین فعالیت
وبلاگ ها
اعتبار
معاملات
سکه: 0
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
آخرین فعالیت ها
ثبت نام
منو
ورود
ثبتنام
فهرست
نصب برنامه
نصب
گزینههای بیشتر
تماس با ما
بستن منو
به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با ما باشید
ثبتنام
ورود
صفحه اصلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
آخرین فعالیت مَمّد
Ads
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
اتمام یافته
دفترچه خاطرات زن شی*طان| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
داستان دوم - جادوگر سیاه از مناطق شمالی سرزمین اِست به سمت مغرب فرار کردیم. او مدام در گوشم میخواند که مردم من را قاتل میدانند...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
اتمام یافته
دفترچه خاطرات زن شی*طان| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
داستان اول - پناه او زیبا بود. سیاهی چشمهایش مرا فریب داد. در میان سرسبزی سرزمین «اِست»، و کلبههای گِلی و سادهای که مردم با عشق...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
معصومانه و با صدای نه چندان بلند گفتم: - میگم اینجا کجاست؟ من میخوام برگردم پیش بِلّا. میخوام برگردم. کلافه دستی به پشت سرش کشید. قدمی...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
**** برهوت، این بهترین کلمهای بود که برای جهان اطرافم میتوانستم انتخاب کنم. خالی از همه چیز و همه کس. دیدهی خاکستریام هنوز، شهری که...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
با ناامیدی پا به خانه گذاشتم. پارکتهای چوبی کهنهی دست ساز پدربزرگ را همین هفتهی پیش عوض کرده بودیم. چقدر دلخوش به این بودم که مادر...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
مطمئنم که صدایم را شنید؛ اما توجهای نکرد. سوار ماشین آن مرد که شد من هم با ناامیدی سوار ماشین سالوادور شدم. صندلی انگار تمام گرمای...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
بخش دوم: یاسهای بیبو زمان: تابستان 1985 مکان: روستایی دور افتاده، در حوالی شهری نامعلوم. آن روز مانند فیلمها باران نبارید. آفتاب...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
فابیو حیرت زده به مرد مرموزی که هر لحظه از او دورتر میشد زل زده بود و در همان حال بازویش به دست لئوناردو کشیده میشد. شاید بدنش به اتاق...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
پردهای لجنی رنگ، پنجره را پوشانده بود. وقتی که دید برای بی توجهای به همه چیز چارهای جز کشیدن نقاشی ندارد، سر خم کرد و وسایل زیر میز...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
سرش را به نشانهی تایید رو به پایین تکان داد. برق چشمهای خاکی رنگش را از هوای پشت پنجره دزدید و به دیدگان قهوهای لئوناردو چشم دوخت...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
همان حین کاغذ سوالات را به داخل پوشه برگرداند و کاغذ آچاری سفید از داخل کشوی گوشهی راست میزش برداشت. خودکار سیاهش را به ابتدای کاغذ...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
پرستار به سرعت به طرف فابیو شتافت. کمرش را ماساژ داد و گلویش را چک کرد. همان هنگام، صدایی آشنا سر همگی را به طرف درب خروجی چرخاند. -...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
- هی پیرمرد خرفت، بالاخره به هوش اومدی؟ بی خبر سفت در آغوشش گرفت. کم مانده بود خفهاش کند. - برو اونور لورنزو لورنزو او را به سرعت...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
دست راستش را آرام به دست دخترک نزدیک کرد. تنها کمی تا لم*س او فاصله داشت. همان لحظه پسر بچهای سیاهپوش، دست خورشید را گرفت و خنده کنان...
8/19/25
مَمّد
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان جنونِ یاس| سارا سجادیان
با
Love
واکنش نشان داد.
پرستار که هنوز گیج خواب بود، با دیدن فابیوی سرگشته، از جا بلند شد و بازوهایش را محکم گرفت. همان دم نگهبان درب سلول را گشود. با ضربهی...
8/19/25
صفحه اصلی
این سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این سایت، شما با استفاده ما از کوکی ها موافقت می کنید.
تایید
ادامه مطلب…
بالا