به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید
آخرین فعالیت ballerina
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با
Like واکنش نشان داد.
حالا آفتاب در وسط آسمان مانند دخترکی لوس و خودنما، لباس زرد رنگ حریر مانندش را به رخ می‌کشید و با پوزخند به آیریس فخر می‌فروخت، آیریس با... -
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
چاقو با چنان سرعتی به چشم زامبی نشست که موجود نگون‌بخت حتی فرصت ناله هم پیدا نکرد و مانند تنه‌ی درختی که قطع شده باشد، با صدای مهیبی،...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
الیاس به سرعت در حال بررسی مسیر بود. او با دقت به نشانه‌های اطرافش توجه می‌کرد و سعی می‌کرد بهترین راه را برای برگشتن به منطقه‌ی امن...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
آیریس نفس عمیقی کشید و اشک‌هایش را پاک کرد. دست‌های پدرش را محکم گرفت و با صدایی لرزان و بریده‌بریده گفت: - بخشید من، واقعاً می‌خواستم؛...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
› فصل اول: رویارویی سه هفته بعد - در میان واقعیت و اوهام - بزنش آیریس! الیاس درحالی که فریاد می‌زد چوبی را میان خود و یک کیمرای...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
صبح روز بعد، آیریس درحالی که لباس مادرش را برتن داشت و تیروکمانش را برروی شانه‌اش انداخته بود، با ذوق و لبخندی از عمق احساساتش در کنار...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
پدر صورتش را به سمت آیریس برگرداند و گفت: - حق با الیاسه؛ اگه قصد داری به بیرون از منطقه‌ی امن بیای باید قدرتِ رها کردن همه‌چیز رو...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
الیاس با کمی تردید سکوت را شکست: - اوه... آب دهانش را قورت داد و سیبک گلویش به حرکت درآمد. چند بار پلک زد و ادامه داد: - پس بالاخره خانم...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
یک هفته در سکوت گذشته بود؛ سکوتی مانند مردابی از احساسات کهنه نه تنها پناهگاه منطقه‌ی امن بلکه زمان را نیز در خود فرو برده بود. به ظاهر...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
آیریس از پدر انتظار داشت تا دوباره به ميانشان بیاید و او را از شر سخنان سخت و سنگین برادر سنگدلش نجات دهد؛ اما پدر از همیشه متفکرتر بود...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
آیریس دستی به روی سر دوبی کشید و گفت: - دوبی؛ ما هم بالاخره یه تلسکوپ داریم. دوبی با پارسی کوتاه جوابش را داد و آیریس خنده‌ای سر داد و...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
دیزی، گاو اخمالو و همیشه شاکی، سرش را بلند کرد و با نگاهی معترض به او خیره شد. «مو...» با صدای بَم و کلافه‌ی دیزی، دست از کار کشید. سرش...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
*** [پیش از رویارویی - پناهگاه منطقه‌ی امن] نمی‌دانست چه مدت است که محو تماشای پوستر روی دیوار بتنی شده؛ تصویری زیبا و رویایی از...
-
ballerina به malihe نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
› فصل صفر: منطقه‌ی امن [یازده سال قبل - شیگان سیتی] غروب، چون عاشقی دل خسته، آخرین نفس‌های پرتو‌های طلایی رنگش را به پنجره‌ی نیمه‌باز...
-
ballerina به ..LADY Dyva.. نوشته در موضوع برگزیده رمان درحصار یک رویا | ملیحه حمیدی با Like واکنش نشان داد.
نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ...