آخرین محتوا توسط hadi.ka

  1. hadi.ka

    نظارت همراه رمان فرجام یک تباهی | ناظر: malihe

    وقتی دیالوگ‌ها تموم میشه دوتا خط میام پایین تا جمله رو ادامه دیالوگ نخونه.ولی اوکی بین خطوط یه فاصله میذارم.
  2. hadi.ka

    نظارت همراه رمان فرجام یک تباهی | ناظر: malihe

    درود ۲پارت جدید اضافه شد🙌🌹
  3. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت هفتم بر روی زمین افتاده بودم، از شدت ضربه کمی گیج و منگ می‌زدم. صدای جَرق‌جَرق سیم لُختی نظرم را به خودش جلب کرد. حتما قطعی قسمتی از برق طبقه دوم به‌خاطر همین سیم ل*خت است. از جایم بلند نشدم و خودم را درمانده و عاجز نشان دادم انگار که زخمی شده باشم، تصمیم گرفتم بازیی که آن موجود شروع کرده...
  4. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت هفتم: بازی مرگبار جلوی اتاق که رسیدیم جیمز کد را وارد کرد و من نیز با ابزارم توانستم در را باز کنم. شریل: هری؟ تو مطمئنی که می‌خوای وارد این اتاق بشی؟ -‌ چاره‌ای جز این ندارم. دستگیره در را به آرامی و با احتیاط پایین کشیدم ضربان قلبم جوری بالا بود که می‌توانستم آن را حسش کنم. رازی که پشت...
  5. hadi.ka

    نظارت همراه رمان فرجام یک تباهی | ناظر: malihe

    درود پنج تا پارت نذاشتم در اصل قسمت سوم بین پارت ها نبود مجبور شدم قسمت های ۴تا۶ رو بیارم عقب تا قسمت سوم رو بتونم جا بدم.باز هم معذرت
  6. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت ششم محیطی که غرق در سکوت مرگبار بود را با احتیاط پیش رفتیم فکر اینکه هر لحظه ممکن است چه خطری تهدیدمان کند لحظه ای رهایم نمی‌کرد. جیمز که روبروی یک اتاقی ایستاده و در دستش کاغذی داشت با حالتی مضطرب گفت: -‌ روی این برگه نوشته اگر جانتان را دوست دارید هرگز وارد این اتاق نشوید. -‌ مگر داخل...
  7. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت ششم:اتاق مخوف پارت اول همکارم در دوربین‌ها متوجه خروج دکتر کلارک از اتاق شد شخصی که کلید همه این معماها بود. شریل:هری؟دکتر کلارک از اتاق اومد بیرون او در انتهای راهرو سوار آسانسور شد بعد از چند لحظه یک وقفه کوچکی در صفحه نمایش افتاد و بعد چیز عجیب‌تری رقم خورد که مارا شوکه کرد از...
  8. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت پنجم پارت دوم سر آن جسد مثل یک عنکبوت پاهای کوچک و ریزی در آورده بود و داشت از دیوار بالا می‌رفت و خودش را به سقف چسبانده بود و به سمت اتاقی رفت که گربه از آن اتاق به بیرون فرار کرده بود. دوربین‌ها را یکی پس از دیگری چک کردیم در یکی از دوربین‌ها سر آن موجود از داخل هواکشی بیرون آمد و...
  9. hadi.ka

    چالش [تمرین نویسندگی]🔟

    « فکرش را نمی‌کرد یک انتخاب ساده سرنوشتش را با اتفاقی عجیب عجین سازد.او که زمانی در آن سوی آینه‌ها خود را می‌نگریست به خود میبالید اکنون خود در آن‌سوی آینه‌ها دارد به واقعیت خود می‌نگرد و از کرده خود پشیمان است.آنقدر از خودش بیزار شده بود که آینه را به زمین کوبید و ده‌ها تکه کرد و در تکه آخر...
  10. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت پنجم:در هم‌تنیدگی بُعد زمان‌ومکان پارت اول یک مرد جوان سیاه‌پوست با روپوشی سفید از اتاقک بیرون آمد از روپوشش مشخص بود از کارکنان این تیمارستان باید باشد و از چهره‌اش معلوم بود در ابتدای سال‌های جوانی خود قرار دارد و شخصی کم تجربه‌ای است. من: تو کی هستی؟ جیمز: اسمم جیمزه توی همین...
  11. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت چهارم:فرقه فراماسونر پارت سوم به سمت تقاطع رفتیم در سمت راست تقاطع متوجه تلفن همگانی شدم و گوشی را برداشتم. بوق آزاد می‌زد، انگار کار می‌کرد. با شماره اضطراری تماس گرفتم در کمال نابوری دیدم کسی آن‌طرف، گوشی تلفن را برداشت. با هیجان و صدای بلند گفتم: ما نیاز به کمک داریم توی تیمارستان...
  12. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت چهارم:فرقه فراماسونر پارت دوم گزارش روزانه ... نمیدانم این گزارش روزانه چندمین روز از سال هستش که مینویسم . از دیروز که مشغول به کار شدیم اتفاقات عجیب زیادی رقم خورده است اتفاقات ترسناک و شوم و شیطانی. من مطمینم این مکان توسط یک نیروی شوم اهریمنی تسخیر شده است انگار زمان اینجا جور دیگری...
  13. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت چهارم: فرقه فراماسونری پارت اول کمی جلوتر نگاهم به جسد آن موجودی افتاد که در نزدیکی اتاق ۱۰۵ از پا درآورده بودیمش روی زمین بود و جالب این بود که سرش هنوز بریده نشده بود در حالی که در آن‌سوی در و در بُعد دیگر وقتی به بالای جسد رفته بودم سرش کامل از تن جدا شده بود. پس سراسیمه به بالای جسد...
  14. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت سوم ناگهان صدایی از دیگر سمت سالن پخش شد صدا شبیه صدای تشویق و هیاهو بود که از بلندگوهای تیمارستان پخش می‌شد. موجود سرش را چرخاند و به سوی دیگر راهرو چشم دوخت و نعره‌ای سهمگین بر‌آورد و با سرعت به سمت صدا رفت. همانطور که از قبل متوجه شده بودم در این مکان هر صدایی محکوم به فناست. آن موجود...
  15. hadi.ka

    در حال تایپ رمان فرجام یک تباهی | هادی کریمیان

    قسمت سوم چیزی که قبلا از نظرم خرافات و احمقانه بود اکنون توجیحی شده برای اتفاقات پیشِ رو، چرا که منطق در ذهنم برای رسیدن به جواب ناکام مانده است و اعتقاد به خرافات در ذهنم به سرعت می‌تازد و از منطق و بینشم پیشی می‌گیرد. به هر حال چیز دیگری در پرونده نبود متوجه کاغذهایی در زیر تخت شدم آنها را...
عقب
بالا پایین