آخرین فعالیت Kaya

  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    من پِری کلوین هستم. یک پسر نُه ساله که در یکی از روستاهایی در ناکجاآباد بزرگ شده‌ام. همۀ این تهدیدها در یک ساحل دور از دسترس است،...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    رهبرشان یک بچه‌ کمی بزرگتر است با ریش‌های ناقص که روی میزی در وسط اتاقک ایستاده و با فریادهای وحشتناکی به مردانش دستور می‌دهد، درحالی که...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    بعد از طی کردن چندین پله، صدای آن‌ها را هم می‌شنویم. دور و بر خودشان تلوتلو می‌خورند و با وزن آهنگین و پیوستۀ کلمات با یکدیگر صحبت...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    . اصرار می‌کنم: - بخور. ام سر تکان می‌دهد. - خیلی... زیاد. -بخور دوباره به گروه نگاه می‌کند. هوا را بو می‌کشد. و بقیه هنوز تصمیم...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    ! چندنفر را به زور که هنوز اشتهایی برایشان باقی باشد، پیدا می‌کند. گروهمان کوچک است، خیلی کوچک. و کوچک بودن مساوی است با ناامن بودن. اما...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    دوباره زمان غذا خو*ردن است. نمی‌دانم چند وقت از آخرین‌باری که به سفر شکارمان رفتیم می‌گذرد؛ اما من گرسنه‌ام و حسش می‌کنم. حسی مانند...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    اسکلتی‌ها آن‌ها را به جلو هُل می‌دهند. هردویشان لبخندی خشک تحویلمان می‌دهند و بعد پاهایمان را ب*غل می‌کنند. سرشان را نوازش می‌کنم و...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    حس می‌کنم هیچ‌کداممان متوجه نمی‌شویم؛ اما این تنها زمانی‌ست که ما باهم زیر یک آسمان با کمال میل و اختیار خود جمع شده‌ایم. آن دهان پهن...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    در ذهنم فصیح هستم. می‌توانم از داربست‌های پیچیده کلمات بالا بروم تا به بالاترین نقطه یعنی سقف کلیسا برسم و افکارم را نقاشی کنم؛ اما...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    سپس دوباره اشاره‌ای جزئی به او می‌کنم. چشمانش به زمین سوق می‌خورند. سرش را تکان می‌دهد. به یاد نمی‌آورد. حتی یک تیکه‌اش را، مانند من و...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    مثل من، فاسد شدنش در مراحل اولیه است. پوستش رنگ پریده و زیر چشمانش بادمجانی‌های کم رنگی دارد؛ هیچ استخوان یا اندام آشکاری ندارد...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    چیزی برای دیدن وجود ندارد. در باندهای فرودگاه علف‌های هر*ز و چمن سبز شده. جت‌ها مانند نهنگ‌های ساحلی، سفید رنگ و به یادماندنی، بی‌حرکت...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    در هنگام ورودمان، جمعیت کمی به استقبالمان آمدند؛ آن هم با چشمانی که از شدت گرسنگی ورقلمبیده شده بودند. بارمان را روی زمین می‌اندازیم: یک...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    اگر بتوانم خودم را کنترل کنم، اگر به‌ اندازه‌ای که باید دست‌نخورده‌ بگذارمش... این‌کار را نمی‌کنم. نمی‌توانم. همیشه سمت قسمت خوبش...
  • Kaya
    Kaya به bahar... نوشته در موضوع برگزیده کالبدهای گرم | bahar با Like Like واکنش نشان داد.
    شهری که ما شکارهایمان را در آن‌جا انجام می‌دهیم، تقریباً نزدیک است. نزدیک ظهر روز بعد به شهر می‌رسیم و شروع به گشتن به دنبال گوشت...
عقب
بالا پایین