آخرین فعالیت shahanchidan

  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    خانواده دوست دار، ای خلقِ زر چون کیمیاگر، زر در خانه است راهِ اول‌ آخر روی، پیش‌ و پس جای تو آخر، به اول خانه است
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    چو سیمایِ گیرایِ پروانه را دیدم هوس کردم، بشکفم از پیله‌ی خود ندا آمد: تو خود، اوّل پروانه بودی و بشکفتی؛ چنین، پروانه‌وار گشتی فقط...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    دست زِ سَرم بَردار، ای نَفْسِ فَنا بُرده زِ جانَم چه می‌خواهی؟! هم خَر به خُور، هم مُرده به گور بُرده دانم که نقشی داری، توأم زِ رازِ...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    بر بلوکی نشسته‌ام،زیرِ سایه‌ی درختی صدای شرشرِ آب، به گوش می‌رسد از جریانِ آب آرام که در جوی هست آسمان، تا بیکران آبی‌ست، در چشمِ من...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    ما ره‌روِ این راهِ پر پیچِ خمو راز‌ایم گر اگر ساکت ماندیم... یک ره بیشتر نمایان نماند بر ما که راز، همان ره، نگویم بر تو جز که بخوانی...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    شتر، در خواب بیند راهِ بیابان را چو رهی نمانده... آباد نکند انسان Bag
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    داشتیم از ره خود، به بیراهه شنا می‌کردیم در امواجِ کج‌مغزی و کج‌فهمیِ این باورِ خود که سکوت، حکم کرد و دهان بستیم به سخن شنیدیم صدای...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    پر از دردم، ولی درمان ندانم من گهی شاد و گهی غمگین، ندانم من خودم کردم خودم را این‌چنین، من که از دانستن بسیار، در عذابم من به راستی...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    جالب این‌جاست! که در رو با تو رفاقت می‌کنند سر که برمی‌گردانی، از قصد رقابت می‌کنند می‌زنند تیشه به ریشه، نه قصدِ خشکاندن می‌کنند رگ و...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    چو خموش شد این زبان، گوش بشنید خفته کلامی چو هویدا شد اسرار حق، چشم دید، پنهان و نهانی
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    با آگاهی، عصیان کن گه‌گاهی، ز قصد که جسمِ بیکار، بیمار کند این روحِ تو را
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    عاقل آن‌کس، که زند پا به بیابان و کشد با نیش، عقربِ خود را و کند محوِ خودش، ز سرابی در آن‌جا نکند نیشِ زبانی بزند، اهلِ بیابان را
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    با چشمِ دل‌بین، با گوشِ چشم بشنو... گویی: “تو بر من؟ مگر این چنین می‌شود؟” گویم بر تو: غیرممکن‌ها، ممکن شود
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    گرچه روشن کند آتش مشعل، نورغارِ حرا را اما... بسوزاند پرِ پروانه‌ای، در آن عبادت‌سرا را نور بودن، مستعدِ سوختن در خویش باشد اما...
  • shahanchidan
    shahanchidan به موضوع اشعار روشن بین شعر نوری پاسخ داده‌است.
    با هر تپش قلب من، آید صدایی گوید: هو... هو... دانی که کجایی؟ گویم: مگر قلب در وسعت من نیست؟! پاسخ دهد آنگاه: این، منزلگاه خدای‌ست
عقب
بالا پایین