من خودم نیستم حتی مال من
چه میگویی توهستی مال من
چه مال ها که نماندند بر زمین
من و تو مال همیم ! نه نازنین
هرچه میبینی هست روی زمین
گر تو باشی یا که من یا بهترین
تسلیم اوییم در آسمان و در زمین
من ز خود نیستم تو نیستی آفرین
همه تکرار همیم، در یکتن و هر جا
گویی خودت را دیدهای، اما ناپیدا
از توست در جهان، چند بدلِ زیبا
همه تکراریم، راههاست ز هم جدا
بازیگریم همه ما، به صحنهی خدا
بازی کن زیبا، که بازنگردی اینجا
شاهانـچیدان
ثالثی آمد از نور، دست بر شانه گذاشت
ذوب شد جسم خاکی، رفت در عمق درون
دید از چشم دلش، هرچه شکل میگیرد باز
برگشت به دنیا، ولی دگر آن آدم سابق نبود
شاهانـچیدان
همه تکرار همیم، در یکتن و هر جا
گویی خودت را دیدهای، اما ناپیدا
از توست در جهان، چند بدلِ زیبا
همه تکراریم، راههاست ز هم جدا
بازیگریم، به صحنهی کارگردانی خدا
بازی کن زیبا که باز نگردی اینجا
درود خانم نویسنده
سوالی ندارم ... فقط روی برگه گاهی اسمتون مینویسم و از بودنتون توی مسیر زندگی شکر گذاری میکنم .
اگه خودت ازم من سوالی دارید بپرس !؟
اینجوری جالب تر میشه
بینی، که چطور میگذرد هفته به هفته
دانی، که یک خوابِ شیرین، این جسم نرفته
بینی، که چهسان ماه و سال میگذرد... وای
دانی، که خوبی بمانَد، بدی از ذهن نرفته
بینی، که همه گویند: “وای، جوانی کجایی؟”
دانی، که عمر رو به پیری، به جوانی نرفته
بینی، که گذر خواهیم کرد از آنچه نخواهیم
دانی، که باید...