صفحه اصلی
تالارها
نوشتههای جدید
ویترین موضوعات
جستجو در تالارها
ویترین آثار
آخرین بررسی ها
جستجو در منابع
جدیدترینها
موضوعات ویژه
نوشتههای جدید
منابع جدید
آخرین فعالیت
وبلاگ ها
اعتبار
معاملات
سکه: 0
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
آخرین فعالیت ها
ثبت نام
منو
ورود
ثبتنام
فهرست
نصب برنامه
نصب
گزینههای بیشتر
تماس با ما
بستن منو
به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با ما باشید
ثبتنام
ورود
صفحه اصلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
آخرین فعالیت Helen.m
Ads
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
Helen.m
به
بی صدا نوشته
در موضوع
در حال تایپ
مجموعه اشعار خلوت شب | بیصدا
با
Like
واکنش نشان داد.
نابوده و بی هوده و فرسوده گذشت آن دل که تمامی شبش بر تو گذشت چون ماهی و نادانی از این روی زمین کوری و نمیبنی، نشستم به امید از هر دم...
8/19/25
Helen.m
به
بی صدا نوشته
در موضوع
در حال تایپ
مجموعه اشعار خلوت شب | بیصدا
با
Like
واکنش نشان داد.
طلوعانه غروبی غریبانه و زیبا غریبی و میان، همه سایه دنیا طلوعانه میآیی، بر این جان و دل ما
8/19/25
Helen.m
به
بی صدا نوشته
در موضوع
در حال تایپ
مجموعه اشعار خلوت شب | بیصدا
با
Like
واکنش نشان داد.
دلم دریا سرم طوفان وجودم کفتری تنهاست میایم با پری خسته ببینم آسمانت را که تنهایم در آن برزخ و در این آسمان خندان منم با تو چو...
8/19/25
Helen.m
به
Azaliya نوشته
در موضوع
مشاوره
مشاورهی علائم نگارشی
با
Like
واکنش نشان داد.
عزیزم پارتهای جدیدت رو دیدم افرین از علائم نگارشی جاهای خوبی استقاده کردی فقط این چندجا
8/18/25
Helen.m
به موضوع
مشاوره
مشاورهی علائم نگارشی
پاسخ دادهاست.
اینم فهمیدم دستت درد نکنه 🌹
8/18/25
Helen.m
به موضوع
نظارت همراه
رمان قم*ار دوزخی دلها | ناظر: وال خسته!
پاسخ دادهاست.
سلام پارتهای جدید رو پست کردم
8/18/25
Helen.m
به موضوع
در حال تایپ
رمان قم*ار دوزخی دلها | مهسا ستوده
پاسخ دادهاست.
صدرا داشت کتاب میخوند که منو دید و برام دست تکون داد. قیافهاش خیلی مهربون و دلنشین بود. البته نمیشه آدمها رو فقط از قیافهشون قضاوت...
8/18/25
Helen.m
به موضوع
در حال تایپ
رمان قم*ار دوزخی دلها | مهسا ستوده
پاسخ دادهاست.
منی که خشکم زده بود و قلبم تند تند میزد، حواسم پرت بود و فقط صدای بلند و تند آشنا رو شنیدم که گفت: - توام بیا اتاق کارم. اتاق کارش! با...
8/18/25
Helen.m
به موضوع
در حال تایپ
رمان قم*ار دوزخی دلها | مهسا ستوده
پاسخ دادهاست.
صحرا: از خواب بیدار شدم، روی میز کنار تخت سینی صبحونه بود که بوی تازه نان و پنیرش تمام اتاق رو پر کرده بود؛ جوری که انگار یک آغو*ش گرم،...
8/18/25
Helen.m
به
Chaos نوشته
در موضوع
عالی
داستان کوتاه گیشا | اثری از آشوب
با
Like
واکنش نشان داد.
مقنعهاش را تا نیمه روی سرش انداخته بود، چند تار موی طلایی رنگ از زیر آن بیرون زده بود و هنوز چند قطره آب از روی صورتش میچکید که نشان...
8/17/25
Helen.m
به
Chaos نوشته
در موضوع
عالی
داستان کوتاه گیشا | اثری از آشوب
با
Like
واکنش نشان داد.
پریناز با ذوق گفت: – همین فکر رو کردم. چون توی اون دو دقیقه، حتی یکبارم به خط نگاه نکردی. به مربیت نگاه نکردی. فقط دویدی، انگار با خودت...
8/17/25
Helen.m
به
Chaos نوشته
در موضوع
عالی
داستان کوتاه گیشا | اثری از آشوب
با
Like
واکنش نشان داد.
پس از گذشت یک ربع او جلوی در مدرسه رسید و پیاده شد. پس از مرتب کردن خودش، نفس عمیقی کشید و به سمت نگهبانی مدرسه رفت. دستهایش سرد بود و...
8/17/25
Helen.m
به
Chaos نوشته
در موضوع
عالی
داستان کوتاه گیشا | اثری از آشوب
با
Like
واکنش نشان داد.
شب مسابقه، وقتی به خانهی رنگ و رو رفتهشان برگشت، یکراست به سمت اتاق سلولیاش هجوم برد و چراغ اتاق را خاموش کرد. در دل تاریکی...
8/17/25
صفحه اصلی
این سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این سایت، شما با استفاده ما از کوکی ها موافقت می کنید.
تایید
ادامه مطلب…
بالا