آخرین محتوا توسط Mitra_Mohammadi

  1. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    طاهر آرام سر جایش دراز کشید. کم‌کم بدنش مجدد داغ شد. صورتش کم‌کم به سرخی می‌زد. مجید ترسیده به مجتبی گفت: - طوریش نشه؟ ممد سر خم کرد و از چهارچوب در چوبی وارد شد. مجتبی فوری رو به ممد گفت: - داداش این نازک نارنجی کار دست‌مون نده؟ ممد اخم‌هایش را درهم کشید و نگاهش را به پسرکی دوخت که انگار تازه...
  2. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    طاهر سرفه‌ای کرد. صدایش شدید گرفته بود: - همون دختره. ممد ابرو بالا انداخت و مجتبی پقی زیر خنده زد: - خواب حور و پری دیدی یا اونی که بند و بساطت رو جمع کرد زد به چاک رو می‌گی؟ طاهر گنگ به مجتبی خیره شد. مجید دستی به کله‌ی کچلش کشید: - اونی که اون موقع شب زده به این فلک زده دختر نبوده، یا شیرزن...
  3. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    صدایش به قدری آرام بود که حتی به گوش‌های خودش هم نرسید. در نظر یک پسربچه‌ی نه ساله‌ای مثله طاهر خانواده واژه‌ی غریبی بود. ابروهای طاهر بالا پرید. چشم‌هایش می‌سوخت. صدایش می‌لرزید و نفسش به سختی بالا می‌آمد: - کِی؟ کجا؟... کجا من... من می‌بینمت؟ دخترک نفسش را عمیق در سـ*ـینه حبس کرد و به اجبار...
  4. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داستان شای | ناظر : Mitra_Mohamadi

    سلام عزیزم خسته‌نباشید یه سری ایرادات نگارشی ریز داشتی که در پارت‌های بعدی باید ویرایش بدی مثله: قبل از نوشتن دیالوگ حتما دونقطه بزاری و بعد نیم خط و دیالوگ. بعضی جاها رعایت نشده بود. یه جاهایی علامت نیم خط تبدیل به نقطه شده برای رفعش حتما باید قبل از هر دیالوگ مونولوگ استفاده کنید. دیالوگ‌ها...
  5. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت چدید
  6. Mitra_Mohammadi

    دفترکار دفتر کار ناظر: Mitra_Mohammadi

    نام اثر: ترجمه رمان کابین عقبی مترجمLADYdyva@ تاریخ شروع نظارت:۱۴۰۴/۰۷/۰۵ وضعیت: در حال تایپ لینک اثر: https://forum.cafewriters.xyz/threads/40543/ لینک نظارت: https://forum.cafewriters.xyz/threads/42038/
  7. Mitra_Mohammadi

    در حال تایپ رمان داهل| میترا محمدی

    ممد دستی دور دهانش کشید. از نگاه خیره‌ی ممد، طاهر سرش را پایین انداخت تا مبادا چشمانش حقیقت ماجرا را لو دهند. ممد تردید داشت اما وقت برای طاهر نداشت: - پَ یالله راهت رو کج کن هری! این موقع شب این کوچه موچه‌ها جای بچه شیرخوره‌ها نی. طاهر بدون نیم نگاهی به ممد سر تکان داد: -چشم. مجتبی با چشم‌های...
  8. Mitra_Mohammadi

    نظارت همراه ترجمه رمان کابین عقبی | ناظر Mitra_ Mohammadi

    سلام عزیزم پارت ۱۶ آخراش چون چندتا دیالوگ بدون مونولوگ اومده نقطه‌ای شده. بی‌زحمت بینش مونولوگ اضافه کن تا ویرایش بشه
عقب
بالا پایین