آخرین محتوا توسط Ali81

  1. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    دو دقیقه بعدش جواب داد: -‌ یعنی حتی نمی‌تونم برای دقایقی با شما حرف بزنم؟ -‌ نه. -‌ قول می‌دم که کسی متوجه نشه! يكم فكر كردم و بعد نوشتم: -‌ بحث این نیست... بحث اینه که من نمی‌خوام با کسی باشم. چرا شما این رو متوجه نمی‌شی؟ -‌‌ زیاد وقت‌تون رو نمی‌گیرم. عجب زبون‌نفهمیه این به خدا. اومدم بهش توهین...
  2. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    -‌ هیچی بابا، سوار شدم و به سمت زاهدان راه افتادم. بعدش با اتوبوس‌های اصفهان رفتم کرمان، ولی وقتی به کرمان رسیدم، بلیطی برای شیراز پیدا نکردم. مجبور شدم چند ساعت صبر کنم تا با یه سواری که واقعاً شانسی بود، بیام. راننده انقدر حرف می‌زد که هر ده دقیقه یه‌بار آب می‌خورد! با خنده‌ی شیطانی گفتم: -‌...
  3. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    دوتا پارت جدید مونولوگ هارو بیشتر کردم
  4. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    *** «درسا» تو حیاط نشسته بودم و رمان ملکه تنهایی رو داشتم می‌خوندم که یهو یکی محکم زد به در. از ترس سیخ وایسادم. می‌خواستم بپرسم کیه که یه نفر گفت: - منزل رادمنش؟ صداش...
  5. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    محمد هیچی نمی‌گفت و فقط نیشش رو باز می‌کرد. پسره مثل این‌که عصبانی شد و اومد بزنه تو سره محمد که من سریع نگهبان‌های پارک رو خبر کردم. اونا هم سریع اومدن و دست پسره رو گرفتن. نگهبان: -‌ مگه آزار داری بچه رو اذیت می‌کنی؟ پسره رنگش سفید شد و با ترس گفت: -‌ من غلط بکنم کسی رو اذیت کنم! محمد هم خودش...
  6. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    بعضی پارت‌ها این شکلیه مشکلی نیست
  7. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    بله مشاور دارم و چک میکنن و قرار شد اگه مشکلی بود اطلاع بدن بعضی پارت‌ها دیالوگ داخلش زیاده ؟
  8. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    - محمد بیا جواب این رو بده، بعدش هم برو بریم یه آبی چیزی گیر بیار من دست و صورتم رو بشورم. محمد: -‌ باشه... الو بفرمایید. امیر: -‌ علی خوبی؟ -‌ من محمدم داش. -‌ آها، علی بهتره؟ -‌ بد نیست گل، کارت رو بگو. -‌ ببین بهش بگو مدالت و دعوت‌نامه‌ت دست منه. -‌ باشه بهش میگم. امیر داداش من پشت فرمونم اگه...
  9. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    چی بگم. تا الانش روند رو بهتر کردم؟ نسبت به قبل؟
  10. Ali81

    نظارت همراه رمان پارادوکس سرخ | ناظر: حدیثه خانم

    دوتا پارت جدید، با رعایت نکات ویرایشی گذاشتم
  11. Ali81

    در حال تایپ رمان پارادوکس سرخ «جلداول» | سیدعلی جعفری

    -‌ ببند دهنت رو... من تموم حریف‌هام رو با برانکارد می‌فرستم. -‌ به مولا علی نابودت می‌کنم! دست‌هام رو از داخل دست بچه‌ها بيرون كشيدم و گفتم: - ولم کنید کارش ندارم. یه دستی به سرم کشیدم و به سمت علی رفتم. هانیه خیلی نگران ایستاده‌ بود و داشت نگاهش می‌کرد. بهش رو کردم و گفتم: - همین رو می‌خواستی؟...
عقب
بالا پایین