سلام بانو گرامی
پارت هایی که گذاشتید چک شده
مشکلی نداشت .
فقط بانو جان استفاده از .... در متن رمان زیبای شما کمی زیاد دیده میشه و ممکنه به گیرایی اثر شما آسیب بزنه .
قلمتون پاینده 🌹🌻
اول تعجب می کنم کی وقت شد تو خواب کی وقت شد رفتم خرید عروسی و آرایشگاه
مراسم بله برون و نامزدی و عروسی بعد میرم ببینم داماد کی بوده که من تو خواب بهش بله گفتم 🤣🤣
اگه کسی که برات مهمه و ازش انتظار نداری رو یه جای غلط ببینی چه بهش میگی ؟
فکر کنم سوال اگه میشدی چیکار می کردی بوده
خب بستگی داره مدیر کجا می شدم
ولی با توجه به شرایط اول از همه کنکور و امتحان نهایی رو بر می داشتم بعد از کلاس چهارم برای بچه ها برنامه های استعداد یابی برگذار می کردم که هر کس اون سمتی که براش مناسب و بهش علاقه و مهارت داره رو داشته باشه نه اینکه...
سخن نویسنده:
دختر، انعکاس درخشان آرزوهای برآورده نشدهی مادر و میراثدار قدرتهای سرکوبشدهی جهان است. او قدرت بالقوهای است که اگر شکوفا شود، نه تنها خانواده، بلکه جامعه را متحول میسازد. دختر، دانهای است که اگر با درایت کاشته شود، درختی تناور میشود که سایهاش پناهگاه نسلهای بعد خواهد بود...
«مادر، آغاز است و پایان؛ او نیروی بنیادینی است که از دل خاک، سر به آسمان میکشد و با ظرافت صدف، سختی سنگ را در خود جای میدهد. او معمار سکوتهای پرمعناست؛ جایی که هزاران حرف ناگفته در نگاهش موج میزند.»
شعر سپیدِ: پرواز خاموش
من از نسیمی بودم که در قفس جا شد،
بالی که بیاجازه، در اوج جا نخواهد شد.
این خانه بود، یا یک حصار فولادین؟
هر پنجره بسته، یک زندان آهنین.
پدر، تو بودی و قانونهای سنگیات،
هر واژه، تیغی بود از تیغههای زخمی ات.
«این راه نیست»، «آن رسم نیست»، «باید چنین باشی»،
نقشی...
غزل: سوگِ مادر و نفرین
هر آنکس کز دلم خون ریخت، نخواهد داد آرامش
که این نفرینِ مادر هست، زِ هر لعنتنوشته فاش
تو گفتی دوستت دارم، تو کردی زخم پنهانی
ندانستی که این زخم است، نماند در دلش ناشاد
به جای بوسهی مادر، به هر سو دید رنج و درد
به جای مهرِ یاران، دید تنها نیش و بیداد
بمیرد آنکه...
قصیده:صدای نفیر
دخترم، ای رفته از دستم به ظلمِ روزگاران
که در هر کوچه میپیچد کنون نالهی زاران
چو شد آن قامتِ نازت غزلخوانِ لحد، ای وای!
زِ مادر خاست آن فریاد، که بَشکافت هفت دیواران
ندانستم که این دنیا، چنین خنجر به پشتم زد
که تنها نورِ چشمانم رود از پیشِ چشمانم
شما ای مردمِ بیعاطفه،...
شعر سپیدِ: سِرِّ گهوارهی تنهایی
وقتی برایت از “پدر” میخوانم، که چقدر منتظر است،
من دروغ میگویم که او، آغو*شِ دیگری را نمیشناسد.
وقتی از “خانواده” میگویم که همگی سرشار از شادیاند،
من در حالِ جنگیدن با چشمهایی هستم که از من چیزی دیگر میخواستند.
تو تنها هستی در اینجا، و من تنها...
غزل:پایان دربهار
بیست و چهار سال گذشت از آن شبِ آغاز
و مهرِ مادر، شد انگار، زِ هرچه هست بیزار
دروغهای تو ای مادر، چو سدّی بود در راهم
شکستم سدّ را و دیدم که نیست جز سردی و آه
به هر کویی زدم، جز ناله نجوییدم زِ کس یاری
به هر چشمی نظر کردم، ندیدم ذرهای گرمی و یار
گمان کردم که مهر هست، که...
قصیده :فریب مادر
ای تازه گلِ امید، ای جانِ پدر سوخته!
زین عالمِ بیرحم، در این گهواره آرمیده
مادرت اینجاست، به دامانش پناهی گیر، آرام
که تیغِ سردِ این صحرا، هنوز از چشم پنهانیده
چو دیدم روی ماهت را، خریدم دفتری از وهم
به جای آه، آوازِ محبت در جهان پیچیده
سخنها گفتم از مهر و وفا، از دوست...