آخرین فعالیت سوگنــــــــــد
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با
Like واکنش نشان داد.
بیتا هاج و واج، فنجان به دست خشکش زده بود. فرزاد برای شکست سکوت و سنگینی حاکم بر فضا، خندهای سر داد و بلند گفت: - ماشالله، عجب دست... -
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
**** فردای آن روز، همونطور که با فرزاد قرارش را گذاشته بودیم، حسابی زود بیدار شدم، حتی زودتر از آلارم گوشیم. اضطراب اجازه نداده بود...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
پس از مکثی کوتاه، دوباره و سریع گفت: - البته اگه الان حوصله یا وقتش رو نداری… . سر به نفی تکان دادم. - نه، الان حرف بزنیم. کنجکاو شدم...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
بیتا خشکش زده بود، اصلاً از من انتظار چنین واکنشی را نداشت. وقتی کمی از بهت خارج شد، گلویی صاف کرد و آرام گفت: - باشه، آروم باش ماهور...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
چشمهایش… واقعاً دیگر شباهتی به چشمهای یک انسان نداشتند. قرمز خونین و درست مثل کسی که دچار جنون محض شده. کارش فقط برای زهرچشم و تهدید...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
با هول خاصی دوباره فریاد زد، صدایش از شدت خشم و ترس میلرزید. - چی داری میگی مامان؟! دیوونه شدی؟بهم دروغ نگو! - دروغ نیست، میگم زدمش...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
از بچهها خداحافظی کردم و مثل همیشه، با سرویس مینیبوس سر خیابانمان پیاده شدم. همانطور که مسیر کوتاه همیشگی را پیادهروی میکردم، غرق...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
شبنم تکخندهی کوتاه و ناباوری سر داد. - چطور هنوزم روت میشه حرف بزنی؟! اینبار جای پوزخند، لبخند زدم. دفتر را ناخودآگاه داشتم محکم به...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
سپیده در تلاش برای دررفتن از نیلوفر که سعی داشت دفترم را پس بگیرد، به راه رفتن روی میزِ نیمکتها ادامه داد و صدای اعتراض بقیهی بچهها...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
همانطوری داشت پاهایش را به نشانهی التماس بر زمین میکوبید که نیلوفر، هولزده کنارش زد: - برو بابا! تا وقتی من هستم چرا تو؟! دنیا؟...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
**** «دنیا» مثل همیشه، مداد را با بیحواسی و ناخودآگاه حرکت میدادم و خطوط کمکم شکل میگرفتند. از گوشهی چپ پیشانیش شروع میکردم و...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
اخمهایش در هم بودند. هنوز لبههای کت نازکش را نگه داشته بود و حتی حس کردم محکمتر گرفتشان و دستهایش مشت شدند. - کدوم توضیح؟ تو فقط سعی...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
دوباره خیره شد به وایتبرد و تصاویری که با آهنربا رویش ثابت کرده بودم. به یکیشان اشاره زد. - اونه نه؟ اونو تازه نصب کردی اونجا. -...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
بعد رساندن بیتا، مستقیم به دفتر کارم رفتم. فرزاد هم کمی بعد سر رسید. یکسری پوشه و یک فلش را روی میزم پرت کرد و با خستگی و اغراق، وا...
-
سوگنــــــــــد به دالسین نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پادزهر مهلک | اثر دالسین با Like واکنش نشان داد.
دستش را چنان روی میز زد که ظروف روی میز لرزیدند! صاف نشستم و زل زدم به میز. این همه خشم واقعاً از کجا میآمد؟ نمیفهمیدم. - کی گذاشتی...