آخرین فعالیت sojan
-
همیشه رازی بزرگ در بشقابی سپید به ما تعارف می شود جزیره نگین در یاها مرده اند جانوران بلو ط رنگ و در مه و دو د کوهساران... -
آتش ِکورسو_زن در خیمه های بنفش می شود که بگوئیم سالها خاموش خواهیم بود و به لبخندی خیره می شویم می شودکه بگوییم سنگهای رنگ به...
-
به آمد او در کدام است سبز یا سایه نور های قرمز پایان گرفته اند و معنا ندارد طرح لبانش می رود آهسته و لرزان به آب دادن گوسپندان...
-
لاشخو رانی که بر گهواره ها گمارده ایم اژدهای بی گردن در سوزن رود می پلکد تمام جانورانی که از آب می خشکند به سایه ی دیواری به خواب...
-
بر آمداز آتش سنگ از عریانی ی باد و زمین خاکستر پنهان حلزونی از آهن فراهم ساخت بی سرو دم که رخشان بود به روزان دراز و کمش...
-
فراق بالی برای نشستن اینگونه که تو می مردی کرکسی نشسته بر لا شه ی همزاد آیا اینگونه زیباست روز و شب می نشینی و جدا می کنی...
-
شعر بازگشت نیلوفرانه از بهرام اردبیلی : در بی کرانگی ِ اُخرایی آواز نی لبک ها را گل های همیشه بهار از یاد نمی برند. شاید...
-
سالها از پی هم می گذرند سالها از پی هم می گذرند هر سال دریغ از سال قبل عشق هیچ گاه رهایم نمیکند و تو در قلب من جای داری کاش تنها یک...
-
آه دوباره همان چشم ها آه دوباره همان چشم ها که زمانی مرا چنان عاشقانه سلام می داد و دوباره همان لبها که زندگی ام را شیرین می کرد و...
-
در چشم غمزده اشکی نیست در چشم ِ غمزده اشکی نیست آنها پشتِ دستگاهِ بافندگی نشستهاند و دندانهای بههمفشردهیشان را نشان میدهند...
-
عشق و اندوه آه که تو به تمامی به فراموشی سپردی که روزگار درازی من مالک قلبات بودم دلات چه شیرین خطاکار و کوچک بود از این شیرینتر و...
-
هر دو عاشق هم بودند هر دو به هم عشق می ورزیدند، اما هیچ یک را یارایِ اعتراف آن به دیگری نبود چه دشمن خو، به هم می نگریستند و بر آن...
-
تو تغییر خواهی کرد عزیزم داغی تابستان برگونه هایت و زمستان سرد بر قلب کوچکت نشسته است تو تغییر خواهی کرد عزیزم زمستان بر گونه هایت...
-
من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم چشمه آرزو های من و تو جاری است ابرهای دلمان پربارند کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا دشت های دلمان...
-
من از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب...
