تمرین اول: "به شوق فیلم"
-فیلم ببینیم؟
دقیقاً این جمله مثل صدای ساعت است. صدایی که شب شدن روز را اعلام می کند.
_حالا زوده هنوز.
و دقیقاً این جمله هم مثل آخرین صدای ساعت است.
ساعتی می گذرد و باز گفتگویمان شروع می شود.
-فیلم ببینیم؟
-چی ببینیم؟
-نمی دونم.
و ساعتی دیگر به فکر انتخاب کردن فیلم می...
تمرین دوم:فرار
تنبل ها! یا بهتر است بگویم تنبل درختی ها!
آهسته ترین حرکت کردنی را که تا به حال دیده ام را دارند.
مستندی می دیدم که شکارچی ای به دنبال شکار جمعی از آنها بود. خیال می کردم با سرعت کم تنبل ها حتماً کشته می شوند، اما ناگهان آنها شروع به دویدن کردند، سرعتی برابر با انسان ها یا حتی...
تمرین سوم: اولین بار!
اولین بار!
اولین باری که دلنوشته نوشتم سر امتحان بود، امتحان نگارش! آن هم امتحان ترم!
موقع انشا نوشتن در خانه همیشه سر و صدا هست اما در امتحان، سکوت محض.
واقعا کمک بزرگی به غرق شدن در تخیلاتت می کند. موضوع انشا تا آنجا که یادم است درباره ی دریا بود. با اینکه عاشق دریا بودم...
تمرین چهارم:تناسخ!
-داری به چی فکر می کنی؟
-هیچی، چیز خاصی نیست.
-دیگه نمی تونی از من قایمش کنی که!
-می دونی، یجورایی گیجم. از یه ور هر چی فکر می کنم نشونه هاش بیشتر میشه، از یه ور همه می گن نیست، واقعیت نداره.
-خودت چی فکر می کنی؟
-به نظرم هست، نمی دونم. اما نشونه هاش زیاده، مثلا بعضی آدما...