آخرین فعالیت Elaheh_A
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با
Like واکنش نشان داد.
درست است که با این خبر استرسی هولناک به جانم می‌نشیند، اما چیزی که او دوست دارد باشم، پاسخی که دوست دارد بشنود را به زبان می‌آورم: -... -
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
در روشویی، مشتی آبِ سرد به چشمانِ متورمم پاشیده و واردِ پذیرایی می‌شوم. بی‌بی خودش را در آشپزخانه پنهان کرده و حاج بابا دارد نمایشی به...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
- پریزاد بهتر از من و تو به اتفاقاتِ افتاده واقفه. بیشتر از من و توهم فشارِ عصبی بهش وارد شده و میشه. اگر ما هم بشیم درد روی درداش، دیگه...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
دوست دارم به حاج بابا بگویم که من شکر خورده‌ام. آن مهرانگیز شیطان برام دعا گرفته تا طرف پسرش نروم. همه‌اش زیر سر آن افعی‌ست، کلِ روز در...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
خیالم راحت می‌شود که حرف‌هایش تنها برای تنبیه من است. دوباره شیر می‌شوم؛ زبانم باز شده و می‌نالم: - گل نکرده حاج بابا... مگه سر...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
با نیشگونِ ننه خفه می‌شوم. «لال‌بشی» آرامش را می‌شنوم و به خود می‌آیم. اینکه چه گفته‌ام را با خود مرور کرده و ل*ب می‌گزم. زیاد حرف...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
سرم را پایین می‌اندازم تا نمِ اشک را در چشمانم نبیند. نگاه به انگشترِ عقیق درونِ دستش می‌دوزم. «او» هم امروز همان حلقه‌ی عقیقِ مشکیِ...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با
rose واکنش نشان داد.
- احترامو قورت داده آبم روش! این تیکه را بی‌بی همانطور که بشقابِ برنج حاج بابا را پر می‌کند به سمتم می‌اندازد. مجدد خودم را برایش لوس... -
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با
Love واکنش نشان داد.
بی‌بی بست فرندم است، اما یک فیل*تر دارد. جلویش نباید بی‌حیایی کرد. نمی‌دانم چطور می‌خواست مرا به ریشِ نوه‌ی اِندِ ادبش ببندد! می‌دانستم... -
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
نمِ اشکش را بی‌رحمانه پاک کرده و جلوی خودش را می‌گیرد تا مرا به آغو*ش نکشد: -پاشو هیکل گندتو جمع کن پری خانم، پاشو. داری طلاق می‌گیری...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
پریزادِ پر از حرصی که گفته، اشک را میهمانِ نگاهم می‌کند. حرص چون ماری می‌‌آید و دورم می‌پیچد. او نمی‌تواند این‌گونه نگاهم کند. اگر مرا...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
نگاهش سیاه چون شب است، اما ستاره‌ای ندارد، حتی ماه هم ندارد، خالی‌ست، چون گودالی که صدها متر عمق دارد. دنیا برایم ایستاده و عرقِ شرم بر...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
به روی چشمی به حاجی گفته و نمی‌دانم در ادامه‌ی حرف‌هایش چه می‌گوید؛ تنها و تنها لبانش را می‌بینم که روی هم می‌لغزند. تصویرش با لباس‌های...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
نمی‌گوید این بهانه‌های صد من یک غاز دیگر چیست؟ نمی‌پرسد بابا حیدر مدهوش است یا دارید مسخره‌ام می‌کنید؟ نمی‌پرسد مگر پریزاد خودش مقابل...
-
Elaheh_A به جیــــــلان نوشته در موضوع در حال تایپ رمان خاک‌ریز شیشه‌ای | به قلم غزاله.الف با Like واکنش نشان داد.
غیژ غیژ لولای درِ آهنیِ خانه خبر از آمدنش می‌دهد. صدای یا الله گفتنش از همان‌جا به گوش می‌رسد و رعشه‌ای هولناک به جانم می‌اندازد. با...