آخرین محتوا توسط Tm3.hoseini

  1. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نام رمان:گل‌های خونین نام نویسنده:Tm3.hoseini ژانر:عاشقانه ویراستار: @DoNyA♡Gh خلاصه: گرچه سخت است به فکری هوس نان نرسد قصه‌ای نیست که با عشق به پایان نرسد! قصه‌ای نیست که حتی شده در آخر آن بوی یک یوسف گم گشته به کنعان نرسد.
  2. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    بسمه تعالی مقدمه هوا ابری و نم‌نم؛ با قدم‌های تو بارانی به دنبالت تمام؛ واژه‌ها درگیر حیرانی تو مدت‌هاست؛ رفتی و به پاهایت نیفتادم هنوزم خواب می‌بینم؛ همان‌جا، روی ایوانی من از ترس نبود؛ تو به بیداری چه مشکوکم چه غوغا می‌شود وقتی، که هستی و نمی‌دانی که میری و نمی‌بینی، برایت شعر می‌چینم...
  3. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ?گل های خونین ? میان صدها صدا، صدای تیر، تفنگ و مسلسل‌ها، صدای گریه‌ی کودک تازه به دنیا آمده‌اش، گوشش را نوازش داد. پدر خوشحال از آمدن گل نوشکفته‌اش چشمانش را روی‌هم گذاشت و روی زمینِ خاکی بر سجده افتاد‌، پس از هشت سال زندگی با نازنینِ دوست داشتنی‌اش صاحب فرزندی شده بود، اشک‌ها لجوجانِ از...
  4. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    تنها پناهش همین خاله‌ی پر زرق و برقش بود. از ماشین که پیاده شد نگاهش به خانه‌ای که برایش حکم قصر را داشت افتاد، خانه‌ای بزرگ با جلوه‌ی زیبا و سنگ‌های مرمر سفید که با تابیدن نور به آن برقش چشم‌ها را خیره‌ی خود می‌کرد، چقدر زندگی‌شان با خاله‌اش متفاوت بود. با حسن خداحافظی کرد، سفارش حامدش را به...
  5. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دو هفته‌ای از آمدن نازنین به تهران می‌گذشت، هر شب با حامد صحبت می‌کرد و حامد سعی می‌کرد به نازنینش دل گرمی بدهد. دلش برای نازنینش تنگ شده بود و همین‌طور کودکش رز، دوست داشت دوباره او را در آغو*ش بگیرد و ببوسد. وقتی اولین بار در گوش کودکش اذان گفت را هیچ وقت فراموش نمی‌کرد، حس خوبی بود، اصلاً پدر...
  6. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ؛ اماً سیما خاله‌ی مهربان نازنین که این مدت لطف‌هایی در حق خواهر زاده‌اش کرد که حکم کارهای یک مادر برای فرزندش را داشت. در طرف دیگر، حامد جسد دوست عزیزش حسن را در آغو*ش گرفته بود و شانه‌هاش بر اثر گریه می‌لرزید، بغض مردانه‌اش شکسته بود. این مرد برای حامد عزیز بود، بخاطر حامد تیر خورده بود و حالا...
  7. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    بعد از تلاش‌های نازنین و سیما تب بچه پایین آمد. سیما نازنین را فرستاد تا کمی استراحت کند و خود تا خوده صبح چشم روی هم نگذاشت که مبادا تب بچه بالا رود، چقدر نازنین از داشتن چنین خاله‌ای خشنود بود و خداوند را شاکر بود با آن‌که پدر و مادرش شهید شده‌اند کسی را دارد که مراقب او باشد. صبحِ فردا...
  8. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با دیدن مردی که با شانه‌های افتاده به قبر روبه‌رویش زل زده و ل*ب‌هایش تکان می‌خورند با لبخند نزدیکش شد و دست روی شانه‌اش گذاشت، حامد بی‌حوصله نگاه گذرایی به شخصی که دستش را بر روی شانه‌اش قرار داده بود نگاه کرد و با دیدن نازنین و کودکی که در آغو*ش داشت چشمان متعجبش را به آن‌ها دوخت، با لبخند از...
  9. T

    اتمام یافته داستان کوتاه گل های خونین | Tm3.hoseini کاربر انجمن کافه نویسندگان

    حال هشت سال گذشته است... هشت سالی که پر از خون شهیدان بود، پر از تیر و نیزه و مسلسل، پر از گل‌های پر‌پر شده که با آسمانی شدن هر شهید گلی به باغِ گل‌های خونین خرمشهر اضافه می‌شد. هشت سالی که همه از جان خود مایه گذاشتند تا خرمشهر را آزاد کنند و موفق نیز شدند. خرمشهر، شهر خونین و شهر آزاد مردان؛...
  10. T

    نقد کاربر نقد داستان کوتاه گلهای خونین | Tm3.hoseini

    سلام ممنون از نگاه قشنگتون تک تک نظرات برام قابل احترامه ?ممنون که وقتتونو در اختیار من گزاشتین لینک داستانم...
  11. T

    مشاعره | مشاعره با اسم دختر |

    آرسام
  12. T

    نقد کاربر نقد داستان کوتاه گلهای خونین | Tm3.hoseini

    ? خیلی ممنون از نکاتی که بهم گفتی ?و ممنون از وقتی ک گزاشتی
عقب
بالا پایین