بعد آن همه نصحیت و نطق غرا زل زده نگاهم می کرد!می گفت اسمش زندگیست ولی مثل مرده ها تماشایم می کرد. انگار که مجسمه باشد و گوش هایش سیمانی .
دلخور از بی توجهی هایش سگرمه هایم را در هم کشیدم. و در کمال تعجب او هم اخم کرد. از وقاحتش خنده ام گفت و با صدای بلند خنده ام پرواز کرد. اوهم با صدای...
به آخرین سوال برگه ی امتحان رسید. انواع سم را نام ببرید و بنویسید پادتن هرکدام چیست ؟
درسکوتی که فقط هوهوی باد پاییزی از آن سوی پنجره شنیده می شد سر انگشتان کشیده اش را بر روی میز چوبی به تناوب به رقص در آورد،آهسته و بی صدا...پلک هایش را بر هم فشرد . خب اسم سم ها را می دانست و پادتن آن...