آخرین محتوا توسط تینا راد

  1. ت

    در حال تایپ داستانک هفت ژوئن | تینا راد

    نام داستانک: هفت ژوئن نویسنده: تینا راد ژانر: تراژدی ناظر : @شکلات^ خلاصه: زاد روز را باید جشن گرفت! اما چه می‌شود اگر معنی لغت "جشن" را طور دیگری رقم زد... .
  2. ت

    در حال تایپ داستانک هفت ژوئن | تینا راد

    هیجان‌زده بود! هر چه نباشد تمام سال انتظار این روز را می‌کشید. هفت ژوئن. دقیقا شانزده سال پیش، در همین روز، قلب نحیفش در این دنیا شروع به تپیدن کرد. تولد امسالش از سال‌های قبل پر شور و شوق‌تر بود. بدون هیچ غافلگیری. بدون هیچ تبریک دلگرم کننده‌ای از طرف خانواده. حتی یک پیامک یا تماس که نشان دهد...
  3. ت

    در حال تایپ داستانک هفت ژوئن | تینا راد

    شمع را درست در دقیق ترین جای ممکن، در وسط کیک گذاشت. از شدت ذوق، ل*ب‌هایش را پشت سر هم گاز می‌گرفت. هر چه نباشد تولدش بود! تقویم مقوایی‌اش که ستاره‌های ریزی دور تا دور آن نقاشی شده بود را آورد و کنار کیک، روی میز گذاشت. با ماژیک قرمز رنگ، تاریخ هفت ژوئن را که زیرش یادداشت کرده بود: آخرین ایستگاه...
  4. ت

    در حال تایپ داستانک هفت ژوئن | تینا راد

    تکه‌ای بزرگ از کیک را برید و با ولع شروع به خوردن کرد. با هر تکه‌ای که داخل دهانش می‌گذاشت لبخندش کشیده تر می‌شد. حالش را دوست داشت! کمی همانجا نشست و به تکه‌های باقی مانده کیک خیره شد. کسی نبود که تکه‌های بعدی را با اون سهیم بشود. اما عیبی نداشت. کم کم، دیدِ چشمانش تار شد. سرش گیج می‌رفت. انگار...
  5. ت

    در حال تایپ داستانک اتو*بو*س بلوطی| تینا راد

    نام داستانک: اتوبوس بلوطی ژانر: اجتماعی نویسنده: تینا راد خلاصه: اتوبوس‌ها بیش از هر کسی زندگی را دیده‌اند.
  6. ت

    در حال تایپ داستانک اتو*بو*س بلوطی| تینا راد

    ظرف کیک را به دست دیگرم می‌دهم. نیمکت‌های ایستگاه اتوبوس، همیشه‌ی خدا کمرم را کسل می‌کننده. نسیم، کم کَمک شکوفه‌های سفید درخت بلند قامتی که پشت ایستگاه سر به هوا کرده است را روی زمين میریزاند. هر سال، دور و ور همین روز‌ها، همراه با بابا جان اینجا می‌نشستیم و منتظر آمدن اتوبوس بلوطی می‌شدیم...
  7. ت

    در حال تایپ داستانک اتو*بو*س بلوطی| تینا راد

    اتوبوس بلوطی رسید و با صدای پیس بلندی سلام کرد. و بعد از آن مودبانه در‌هایش را برای مسافرانش باز کرد. دوباره کیک را در دستم جا به جا می‌کنم و سوار می‌شوم. راننده‌اش هنوز همان مرد پیری است که اگر ده ثانیه دیر بگویی که می‌خواهی پیاده شوی، کج خلقی‌اش گل می‌کند. سومین صندلی از ردیف سمت چپ. من و بابا...
عقب
بالا پایین