نام دلنوشتهها: فردا فراموشت میکنم
نام دلنگار: یگانه بیات
ژانر: غمگین
سطح اثر: فاقد تگ
ویراستار: @D A N I @آیناز تابش
کپیست: @Bluesky
خلاصه: دلنوشتههای من یکی نیست یعنی هزاران هزار حرف را در آن گفتم در اصل نباید نوشته میشد باید آنها رو به مخاطب خاص قلبم میگفتم؛ اما نشد، نذاشت روزگار که...
- با اینکه ندیدمت، با اینکه دستهات رو نگرفتم، با اینکه خودم رو تو بغلت مچاله نکردم، با اینکه خودم رو تو دریای چشمهات ندیدم، با اینکه دوری با اینکه دورم با اینکه کاملِ کامل ندارمت و نداشتنتم قشنگه؛ به داشتن خیلیها میارزه!
راستی جهت یادآوری!
من از همین دور بغلت میکنم،
یادت نره.
خدایا!
جواب اشکهای چشمانم را... ﺍﺯ کی بگیرم؟!
ﺍﺯ کی شاکی باشم؟ تو یا خودم؟
خدایا!
وقت شکستن دلم، کجا بودی؟!
مگه نمیگن تو از رگ گردن به ما آدمها نزدیکتری، مگه میشه ببینی حالمون آنقدر داغونه آنقدر ناراحتیم و کاری نکنی؟!
پارادوکس واقعی اونجاست که وقتی دیدیش سرت رو بندازی پایین و بیتوجه از کنارش رد بشی، درحالی که دلت لک زده برای یه دل سیر نگاه کردنش و ب*غل کردنش؛ ولی جالب اینجاست من تو رو هیچوقت ب*غل نکردم!
ولی دلم تنگه واسه ب*غل کردنت... .
من تو رو از همین دور دوست دارم، بدون اینکه بتونم بغلت کنم، بدون این که بتونم یک دل سیر بوت کنم و عطرت رو بفهمم، بدون اینکه دستت رو بگیرم، بدون اینکه از نزدیک تو چشمهات نگاه کنم، بدون اینکه باهم بریم بیرون و غذای مورد علاقمون رو بخوریم، بدون اینکه سرت رو بذاری رو پام و من موهات رو ناز کنم،...
یه یادآوری: هر زنی که عکس خودش رو توی فضای مجازی میذاره عفت داره؛ هر مردی هم که اون رو لایک میکنه بد نیستش، ما خودمون رو جر نمیدیم واسه دیده شدن، ما آدمیم وقتی میبینیم توی زندگی واقعی بهمون توجهی نمیکنید میریم تو زندگی مجازی تا یکم فقط طعم محبت رو بچشیم، ما عقدهای نیستیم، فقط نیاز داریم...
وقتی میره، دوست داشتنش میمونه رو دستت،
نمیدونی باید باهاش چیکار کنی!
نمیتونی بندازیش تو سطل زباله، حتی نمیتونی بندازیش ته یه کمد و در رو ببندی؛ انگار چسبیده کف دستت، با هیچ روشی کنده نمیشه.
هر دفعه دستاترو به هم میمالی یه خاطره میاد داغ میشه و کف دستترو میسوزونه،
میبینی خودش نیست؛ اما...
میگم دلبر بیدلم، یادته گفتی چرا آنقدر فاز میگیری واسم؟ منم گفتم یه چیزایی هست که نمیدونی، گفتی چی و من هیچ جوابی ندادم. اره خوب یادته، میدونم میخواستم بگم من میترسیدم اگه یکمی بیشتر نگات کنم دیگه نفسم بالا نیاد؛ چون تو منو میبینی و روت رو برمیگردونی، من از اون قسمت طرد شدن میترسیدم چون...
شده دلت براش تنگ بشه نتونی کاری بکنی!؟ پروفایلش رو هزار دفعه چک کنی؟هربار دلت بخواد تکست بدی.
کلی براش بنویسی؛ ولی دکمه ارسال رو نزنی؟ شده برای دیدنش پرپر بزنی؛ ولی نتونی بری طرفش؟ شده به درشون هزار بار از دور وایسی نگاه کنی بلکه ببینیش از دور؟ شده هی به خودت بگی کاش فقط یه بار دیگه همدیگه رو...
دلبر میاد که بره، اسم اش روش، دل بر...
میدونم نمیتونی فراموشاش کنی و خیلی سخته نداشتناش؛ ولی اگر از فکرش در نیای نابود میشی، پس اگه نمیتونی فراموشاش کنی خودت رو فراموش کن، اونجوری بازم فراموشاش نمیکنید؛ ولی دیگه بیخیال میشی، حتی شاید روزی بیخیال دلبر؟
اگه از من بپرسید "آدم ها چند بار تو زندگيشون عاشق میشن" بهت میگم دو بار!
اولين بار برميگرده به سالهایی كه از زندگى هيچ چيزیی نمیدونى، تو روزهای بين نوجوانی و جوانى، يكى میآید و بهت چيزى رو میدهد كه هيچ وقت نداشتیش. اگه بپرسید چى، بهت میگم:
- يه غريبه رو اندازه خانوادهات دوست داشتن،...
روز بعدی که رفتی میدونی انگار یه چیزی ازم کم شده بود، مثل گم شدن یه تیکه از پازل، مثل از دست دادن نیمی از وجودم، مثل بچهها گریه میکردم، چون مثل این بود که تو اون عروسکی که خیلی دوست داری رو یکی ازت بگیره و دیگه بهت پس نده؛ دیگه نتونستم اون چیزا رو بدون تو پر کنم اون یه تیکه پازل، اون نیمه...
تو مثل مواد بودی برام، من هم مثل یه معتاد که لنگ مواد و خودش رو به این در و اون در میزنه تا به موادش برسه. دقیقا این منام، به هر دری خودم رو زدم که بهت برسم و هر دفعه که دیدمت احتیاجام به دیدنت زیادتر شدش. هی بیشتر از قبل بهت احتیاج پیدا میکردم، هی میخواستمات توام اون ساقی گرون فروشی...
هر شب با خودم میگم میرسم، نمیرسم، دوسم داره ،دوسم نداره... من قلبم شکسته؛ اما از تو نمیبرم هیچ وقت! من از اینکه با تو باشم خیلی وقته که ناامید شدم؛ ولی تو همیشه خدای خوب قلب منی دلبر بی دلم؛ ولی خدایی کدوم لیلی مثل من مجنون بود. البته من لیلی بدون مجنونم؛ چون هیچ وقت تو نبودی.