آخرین محتوا توسط Gemma

  1. Gemma

    دفترکار طراح|Gemma

    نام اثر: طلای نیمه شب متقاضی طرح: @سارا مرتضوی
  2. Gemma

    دفترکار طراح|Gemma

    نام اثر: آغو*ش او دیگر نیست متقاضی طرح: @RED Qᴜᴇᴇɴ
  3. Gemma

    نقد کاربر رمان معمایی طلای نیمه شب | سارا مرتضوی

    بسم‌تعالی نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان رمانتون سپاس‌گذاریم. خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛ ?️قوانین ساب نقد کاربران همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛ ?️تاپیک...
  4. Gemma

    نقد کاربر نقد داستانک خون‌خواه | حسین یحیائی

    بسم‌تعالی نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان داستانک‌تون سپاس‌گذاریم. خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛ قوانین ساب نقد کاربران همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛ تاپیک...
  5. Gemma

    نقد و بررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | Zeynabgol

    با سلام و عرض خسته نباشید. نویسنده‌ی عزیز @حدیثه خانم اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است. منتقد اثر شما: @Zeynabgol اثر شما: رمان خیابان چهاردهم ● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید! ● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه...
  6. Gemma

    نقد کاربر رمان گورستان پیوندها | Gemma

    عزیزدلی ممنونم عزیزم❤️ خیلی ممنونم از شما که انقدر با دقت خوندین.. نظرتون برام ارزشمنده🌹
  7. Gemma

    روزنامـه روزنامه مهرماه 1404 | شماره 1

    خدا قوت نویسنده‌های خوش‌فکر و خلاق انجمن🪻✨️
  8. Gemma

    دفترکار دفترکار ناظر ارشد | Gemma

    رمان پارادوکس سرخ نویسنده: @Ali81 به شرط مشاوره، تایید شد
  9. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    می‌گذرد… نمی‌دانم چطور، اما می‌گذرد. آسمان پشت پنجره دیگر ابری روشن نیست، حالا تیره و سنگین شده. اشک‌هایم هنوز خشک نشده‌اند؛ صورت و موهایم به طور عجیبی نمناک‌اند، بوی شور و رطوبت اشک روی پوستم نشسته است. دنیا و آدم‌هایش را هرگز یاد نگرفته‌ام. حس می‌کنم خنده‌دارترین سرنوشتی که ممکن است نوشته شده...
  10. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    انگار این پرسش برای آدونیس غیرمنتظره باشد، برای لحظه‌ای به من خیره می‌شود. - منظورت چیه؟ سرم را به صفحه می‌چرخانم و می‌پرسم: - توی این عکس و فیلم‌ها چی می‌بینی؟ او بدون مکث پاسخ می‌دهد: - دو نفر که عاشق همن. عاشق… درست همان کلمه‌ای که مثل پتک بر سرم فرود می‌آید. ایده‌ای که لحظاتی پیش مثل شعله در...
  11. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    نفسم در گلویم گیر می‌کند. دهانم نیمه‌باز مانده اما کلمه‌ای بیرون نمی‌ریزد. صحنه‌ای که دیده‌ام مثل لکه‌ای چرک بر روح‌ام حک می‌شود؛ ل*ب‌هایم روی ل*ب‌های او… میان آن هیاهو… لبخندی که هیچ‌وقت از من نبوده. دستم را روی دهانم می‌گذارم؛ لرزشش رسواست. معده‌ام می‌پیچد، انگار چیزی فاسد و متعفن خورده باشم. از...
  12. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    تصویر بعدی با نوری گرم و رنگ‌های روشن شروع می‌شود. صدای خنده‌ای شفاف فضا را پر می‌کند. منم… با پیراهنی ساده‌ی آبی و موهایی که پشت سرم بسته شده، کنار عرفان ایستاده‌ام. پیش‌بند سفیدی به تن دارم و آرد تا آرنج‌هایم پاشیده. عرفان هم با تی‌شرت مشکی و نگاه پر از شیطنت، قاشق چوبی به دست گرفته و وانمود...
  13. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    نفس در سینه‌ام می‌پیچد. صدایم مثل خنجری کند از گلو بالا می‌خزد: -‌ این‌جا ایرانه؟ هیچ پاسخی نمی‌دهد. تنها خیره به صفحه‌ی مانیتور است، مثل مجسمه‌ای بی‌روح. گلویم می‌سوزد. ادامه می‌دهم، محکم‌تر: -‌ نیست. مگه نه؟ انگار همین جمله آخرم آتش زیر خاکستر باشد؛ خطوط صورتش منقبض می‌شود، نگاهش یک لحظه از...
  14. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    آدونیس در را باز می‌کند و مستقیم به سمت کمد مشکی گوشه‌ی اتاق می‌رود. دستش را روی کشوی پایینی می‌گذارد و با یک حرکت آن را بیرون می‌کشد. صدای خش‌خش فلز کشو در سکوت اتاق پیچیده و استخوانم را می‌لرزاند. از درون کشو فلشی نقره‌ای بیرون می‌آورد. بی‌حرف به سمت میز می‌رود؛ کامپیوتر سفید عرفان روی آن مثل...
  15. Gemma

    حرفه ای رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma

    به اتاق آدونیس می‌رسم و بدون‌ آن‌که در بزنم، ناگهان در را باز می‌کنم. از شدت هیجان نفس در گلویم می‌سوزد و بی‌محابا تقریباً فریاد می‌زنم: -‌ آدونیس! چشم‌هایم بی‌اختیار به سمت تخت می‌چرخند و تصویرش با خشونتی شیرین در ذهنم حک می‌شود: آدونیس نیمه‌بره*نه روی تخت دو‌نفره افتاده است. نور زرد خورشید خطوط...
عقب
بالا پایین