آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از کلاس دوم، با هم از آزمایشگاه بیرون آمدند. باز در سکوت پریچهر رانندگی می‌کرد و ابراهیم گاهی از گوشه چشم نگاهش می‌کرد. به نظرش خیلی...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    صحبتش خیلی با پدرش طولانی نشد. پدرش بیشتر از هر کسی به ابراهیم و کارهایش اطمینان داشت و می‌دانست ابراهیم برای برخاستنشان از خاک حتما...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر لبخندی به جانش ریخت و از جا برخاست و گفت: کلاس‌ها شروع شد بعد از کلاس می‌بینمتون. و به سوی کلاس خانم‌ها رفت. پریچهر جای در انتهای...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم سرش را نزدیک گوشش برد و گفت: احیاناً کار سمیه نیست. نگاه پریچهر به سمتش چرخید مدتی گنگ نگاهش کرد و بعد گفت: خواهرتون؟! - آره...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم ترجیح داد ساکت باشد و پریچهر هم حرفی برای گفتن نداشت. با زنگ موبایل ابراهیم سکوت ماشین شکست. باز شماره راحله بود و ابراهیم گمان...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    صبح بعد از نماز، از خانه بیرون رفت. کمی قدم زد و بعد وقتی با نان تازه به خانه برگشت متوجه ماشین پریچهر شد که مقابل در خانه بود. زنگ در...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    فاطمه باز گفت: بابا هم سراغت می‌گرفت گفتم برای کار با دوستت رفتی شهرستان، یه کمی پرس‌ و جو کرد چه کاری و با کی رفتی من بهش گفتم خودت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم در سکوت رانندگی می‌کرد و فریبرز هم نگاهش به خیابان بود. زهراخانم این سکوت شکست و ابراهیم خطاب قرار داد: آقا ابراهیم شما...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    سر سفره مفصل شام بودند که صدای دزدگیر ماشین ابراهیم بلند شد و پشت بندش صدای شکسته شدن شیشه پنجره یکی از اتاقها که از سوی دیگر مجاور کوچه...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    برای مدت کوتاهی بعد از نشستن سکوت همه جا را گرفت. نیما این سکوت را شکست و گفت: می‌بخشید خونه پدربزرگم مبل نداره. ایشون چندان به مبل...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    زهراخانم می‌خواست در رابطه موضوعی که پریچهر مطرح کرده بود با ابراهیم ازدواج کند ولی هم چندان راحت نبود هم اینکه با وجود فریبرز...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    وقتی از مسجد بیرون آمدند که ابراهیم و فریبرز خیلی زودتر بیرون آمده بودند و مقابل بستنی فروشی نزدیک مسجد بودند. فریبرز با دیدن آنها...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر لبخندی زد و نگاهش به تسبیح توی دستش داد وقتی ذکر گفتنش تمام شد نگاهش به زهراخانم داد و گفت: همه چیز صوریه؟ قرار نیست بیشتر از چند...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    با تماس زهرا خانم و فریبرز را پیدا کردند و از قلعه بیرون آمدند. گردش در قلعه حسابی وقتشان را گرفت که دیگر وقتی برای گردش در جاهای دیگر...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم ابروی بالا برد و گفت: پس حق دارید فرصتی برای تفریح نداشته باشید حسابی سرتون شلوغ! اما چرا خانواده‌تون از کار تهران شما بی‌خبر...
عقب
بالا پایین