« بسم الله الرحمن الرحیم »
نام فیلمنامه: همهگیر
ژانر: تراژدی، اجتماعی
سطح: عالی
ویراستار: @سادات.۸۲
لاگ لاین:
دربارهی یک زن و یک پسر جوان است که هر دو متوجهی یک بیماری مرموز و همهگیر به نام خشم میشوند.
سیناپس:
داستان، حول محور دو شخصیت اصلی است. یک پسر هجده ساله و یک زن حدودا سی ساله؛...
« سکانس یک »
صحنهها: خیابان، نانوایی
خیابان/ روز ساعت ۸ صبح/ خارجی (از ماشین)
خیابان شلوغ است. ماشینها با سرعت گذر میکنند و صدای بوق آنها به گوش میرسد.
آراد که پسری ۱۸ ساله است، درحالی که هندزفری به گوش گذاشته و با یک دست با موبایلش کار میکند، به طرف نانوایی میرود.
او یک پیراهن مردانهی...
« سکانس دو »
صحنهها: مغازه، خیابان
بقالی/ روز ساعت 8 صبح/ داخلی
در آغاز این سکانس، صدای موسیقی اپرا قطع میشود. تصویر، داخل یک بقالی کوچک را نشان میدهد که فروشندهی آن یک پیرمرد حدودا شصتهفتاد ساله است که یک کت ضخیم مشکی بر تن دارد و سرش را با کلاه پشمی پوشانده است. او ابتدا روی صندلی پشت...
مرد با عصبانیت میگوید:
- یه بار خواستیم یه مسافرت بریما! چرا اینقدر طولش میدی دیگه زن؟
همسرش که یک دست کودک هشت سالهاش را گرفته است، با ناراحتی به شوهرش نگاه میکند و میگوید:
- تو رو خدا یه کم مراعات کن، این مسافرت آوردنته؟ تا الان که فقط داد و بیداد کردی!
لحظهی بعد، تصویر پیرمرد و زنی که...
"سکانس سه "
صحنه: خیابان
خیابان (بیرون بقالی)/ صبح/ خارجی
زن(مشتری اول) از مغازه بیرون میآید. تصویر او را نشان میدهد که دارد از بقالی دور میشود. در اینجا زن ناراحت به نظر میرسد. چند قدم که دور میشود، یکدفعه میایستد. اینبار تصویر، دوباره ورودی بقالی را نشان میدهد. پسربچهی آن دو زن...
نام مجموعه داستان: دردها حکایتاند
نویسنده: مهسا صفری
ژانر: درام، اجتماعی، فانتزی
ناظر: @*ملکه برفی
خلاصه:
دردها حکایت هستند. این مجموعه داستان روایتی از پشت پردهی دردهایمان است. اگر بگوییم دردها گاهی شیرین میشوند، کسی باور نمیکند. مگر درد نیز شیرین است؟ مگر میشود از آن لذت برد؟ آری؛ جواب...
داستانِ اول « زوال »
سالهاست که رنگی بر این دنیا نمیبینم. خورشید میسوزد. خاطراتم همپای او، خاکستر میشوند و بر زندگیام میبارند. زندگی خاکستری... زندگی که رنگ بر جانش نمینشیند!
اطرافم حلقه زدهاند و قلبم زیر احساس غربت، سنگینی میکند.
« قصه برامون بگو، مامان بزرگ! قصه! »
آن کودکان بیصبر...
نویسندهی عزیز؛
ضمن خوشآمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار اثر خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ آن، قوانین تایپ اثر را در انجمن مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ آثار]
برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ اثر، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ ]
برای سفارش...
« سکانس چهارم »
صحنه: خیابان/ نانوایی
نانوایی/ صبح/ خارجی
تصویر، آراد را نشان میدهد که هندزفری توی گوشش است و برای گرفتن نان، نوبتش میرسد. یک قدم جلو میرود و به نانوا میگوید:
- آقا، لطفا... (جملهاش را با تعجب قطع میکند.)
تصویر، مرد نانوا را نشان میداد که به پشت سر آراد نگاه میکند،...
صدای آراد روی پسزمینهی سیاه پخش میشود که میگوید:
- همه مبتلا شده بودن (مکث کوتاه) من هم همینطور!
در تصویر بعدی، تصویر سیاه یکدفعه از بین میرود و یک جفت چشم باز (نگران و ترسیده) را نشان میدهد. تصویر کمکم عقب میآید و صورت آراد (با ظاهری متفاوت نسبت به دفعهی قبلی) نشان داده میشود. صدای...
سکانس پنجم (سکانس آخر فیلمنامه)
صحنهها: خیابان/ پارک
پارک/ خارجی
در این سکانس، همچنان ادامهی موسیقی سکانش قبلی شنیده میشود. (یعنی بین دو سکانس فاصله ندارد و موسیقی پیوسته و بدون توقف شنیده میشود.) زن (همان فردی که با عنوان " مشتری اول " نام برده میشود.) کنار خیابان و روبهروی یک پارک...