به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید
آخرین فعالیت تاجِرِ غَم
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با
Like واکنش نشان داد.
تو ندانی، چه شرَر زد بر دلِ آیینه ام شعر من، شرحِ غمی از سینه ی ویرانه‌ام سفره ی عقدی که در خونابه‌اش دل می‌گریخت شاهدِ بغضی شد از آن... -
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
دست‌هایت بی‌خبر از سوزِ این آغو*ش ماند چشم تو خاموش، اما قلب تو مدهوش ماند رفته‌ای، اما نمی‌فهمی چه آمد بر سرم دل که بی‌دل شد، فقط...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
تو عروس فصل سردی، در شبِ غمگینِ آن من صدای بی‌کسی در حاله‌یِ سهمگینِ آن عطر تو با من، دلت اما به فردی دیگر است تو شکوهِ دردی و مانند به...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
بارها گفتی که قسمت، راهِ ما را بسته بود پس چرا در لحظه‌ی آخر دلت با من نبود؟ چند شب باید نوشت تا بیت‌ها پرپر شوند چند شعر از اسم تو باید...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
عشق ما افسانه بود و قصه‌ها بی‌سر شدند قصه‌ها چاپخانه بود و بیت‌ها پرپر شدند در میان چشم‌های بی‌خبر گم گشته‌ایم دل‌ها ز یادِ تو هردم ز...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
گریه‌ام هر شب کنار عکس‌ها فریاد شد سطر سطر این غزل از اشک و آه آباد شد کاش می‌شد لحظه‌ای از راه دیگر بازگشت یا بمیرد این دلم، بی‌تو غمی...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
گفتمت: «رویا شدی، چون سایه مانند می‌روی» گفتی: «این تقدیر ز دل بود، حاله مانند می‌روی» دست من در دستِ او، اما دلم در بند توست تو به ل*ب...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
بغض‌هایِ سینه‌ام پایانِ خوشی نیستند رفتی و با خود نبردی، خندهایت چیستند جای تو خالی‌ست در هر واژه، در هر شعر من در نفس‌هایم خیالیست آن...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
نام آن مردی که شد هم‌سر به دستت، چیست، راست؟ آشنا یا غم؟ خودت پاسخ بده، بی‌اشتباست؟ چند شب باید بخوابم تا فراموشت کنم؟ یا بگو چند آسمان...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
مانده‌ام در کوچه‌های بی‌تو، بی‌نام و نشان بی تو غمگینم، سکوتم، کودکی‌ام بی‌نهان خانه ساکت، عکس‌ها گریان، زمان افتاده است دل به هر دیوار...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
رفتی اما خواب‌هایم را نگفتی ترک کن سایه‌ات ماند و نگفت ز دل دلی را درک کن هیچکس باور نکرد این قصه‌یِ آیینه را که چرا باید ز حالِ دل...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
دختر خورشید بودی، شعله می‌تابید ز تو حاله‌یِ خورشید بودی فاله می‌خوابید ز تو من چه کردم جز جنون؟ جز عشق پاکِ بی‌نقاب؟ کودکی غمگین بودی،...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
کاش آن لحظه که گفتند: بر دلِ او دل نبند می‌شنیدی ضرب قلبی را که می‌میرد بلند با نگاهی سرد گفتی: «چاره‌ای جز این نبود» لیک من دیدم درونت...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
دامنت را بستند از نامحرمی آیینه‌سان چشم‌هایِ بسته‌ات می‌رفت، چون آیین‌دان عطر تو در خانه جا ماند و ز آن جانِ من با تو رفت، هرچند جسمم...
-
تاجِرِ غَم به ساویــر نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه شعر نایارا | به قلم محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
شعر می‌گویم برایت از شب بی‌سرگذشت تا بدانی ز خیالت این دلِ من درگذشت پرده از چشمت نمی‌افتد، هنوزم در نظر با تمام رفتنت در من، تو هستی،...