آخرین محتوا توسط یاسمن بهادری

  1. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    نسخه‌ای از دارو به سراسر پزشکان داوطلب در نقاط مختلف جهان بدون اجازه‌ی کمیته‌ی تایید دارو ارسال شده بود. صبح با صدای پیام‌های جدید آغاز شد، نایرا لپ‌تاپش را باز کرد و صفحه‌ی کمپین تازه‌ ساخته‌ شده را دید: - هستگ صدا درمان است. در کمتر از ۱۲ ساعت بیش از سیصد روایت ثبت شده بود. صداهایی از ایران،...
  2. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    در آزمایشگاهی کوچک در حومه‌ی لیوبلیانا، دکتر اِوا مارک با چشمانی خسته اما مصمم به صفحه‌ی میکروسکوپ خیره شده بود. ترکیب جدید با نام رمز اِل اِم ای حالا در مرحله‌ی پایدارسازی بود. او زمزمه کرد: - اگه این ترکیب جواب بده ما فقط ویروس رو شکست ندادیم، ما سکوت رو شکستیم. کنار او فایل صوتی هلن پخش میشد...
  3. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صبح با صدای هشدار بیدار شد اما نه هشدار ساعت، هشدار سیستم. مایکل با چشمانی نیمه‌خواب به صفحه‌ی مانیتور نگاه کرد؛ ده‌ها آی‌پی ناشناس در حال اسکن شبکه‌ی ردِ صدا بودند. نایرا وارد شد، لپ‌تاپش را باز کرد و گفت: - اونا فهمیدن فایل منتشر شده و حالا دنبال منشأ می‌گردن. الیسا کنار پنجره ایستاده بود،...
  4. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    هوا سنگین بود اما نه از گرما، از چیزی که در فضا معلق بود؛ چیزی شبیه خبر، شایعه، لرزش. نایرا پشت لپ‌تاپ نشسته بود، با صفحه‌ای باز که در آن گزارشی نیمه‌محرمانه از آزمایشگاهی در جنوب اروپا به چشم می‌آمد. - ترکیب جدید، با اثرگذاری بالا روی ویروس کرونا. پاسخ سلولی فراتر از انتظار اما هنوز تأیید نشده...
  5. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    هنوز عصر نیامده بود اما نور در اتاق تغییر کرده بود. انگار با هر جمله، با هر لرزش و با هر نگاه چیزی در فضا جا به‌ جا میشد. صندلی‌ها پر بودند اما هیچ‌کس به صندلی فکر نمی‌کرد و همه به صدا گوش می‌دادند. دکتر آوید که تا آن لحظه فقط شنیده بود دستش را بالا آورد اما نه برای قطع کردن، برای اجازه گرفتن...
  6. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    شب شده بود اما خانه روشن‌تر از همیشه به نظر می‌رسید. روی میز دفترچه‌ها باز بودند، مدادها پخش و لپ‌تاپ نایرا روشن. هلن کنار پنجره نشسته بود و شال خاکستری‌اش را روی زانو انداخته بود، نگاهش به قاب عکس بود اما نه برای خاطره، برای وضوح. الیسا سکوت را شکست. - اگه فصل بعدی شروع بشه باید با صدایی جمعی...
  7. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    عصر آرام‌تر از همیشه آمد، هلن کنار پنجره نشسته و دفترچه‌اش باز بود اما چیزی در آن ثبت نکرده بود و فقط نگاه می‌کرد، به نور، به دیوار، به صدایی که حالا درونش جریان داشت. الیسا در اتاق کار بود، روبه‌روی تخته‌ی سفید و نایرا کنارش ایستاده بود، با لپ‌تاپ باز و صفحه‌ای پر از طرح‌های اولیه. مایکل روی...
  8. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    هلن هنوز در خانه بود اما نه به‌عنوان مهمان بلکه به‌عنوان کسی که حالا بخشی از فضا شده بود. شال خاکستری‌اش را کنار گذاشته بود، موهایش را جمع کرده و روی صندلی کنار پنجره نشسته بود، همان‌جا که دیروز جمله‌ای نوشت. - من هنوز اینجام. الیسا صبح زود بیدار شده بود، چای دم کرده و دفترچه‌ی جدیدی روی میز...
  9. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    هوا تاریک شده بود اما چراغ‌ها هنوز روشن نشده بودند. نور کم‌عمق عصر مثل پرده‌ای نازک روی دیوارها افتاده بود و خانه حالا شبیه مکانی بود که خودش هم نمی‌دانست در حال تبدیل شدن به چیست؛ نه خانه و نه مرکز درمان، جایی بین این دو، جایی برای بودن. هلن هنوز روی صندلی نشسته بود، دفترچه در دستانش بسته مانده...
  10. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    بیانیه منتشر شد. نه با تبلیغ و نه با هشدار بلکه با سکوت. در اولین صفحه‌ی جدید ردِ صدا با فونتی ساده، بدون تصویر و فقط کلمات، همان روز موجی آرام اما عمیق شروع شد. در بخش پیام‌ها نوشته‌هایی آمدند که شبیه نظر نبودند بلکه مانند نجوا به نظر می‌رسیدند. شبیه اعتراف، شبیه زخم‌هایی که تازه جرأت کرده...
  11. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    سه روز از راه‌اندازی ردِ صدا گذشته بود. صفحه‌ی اول با جمله‌ی الیسا آغاز میشد. - بدنم سال‌ها سکوت کرده و حالا وقتشه که حرف بزنه. اکنون زیر آن جمله، صداهای دیگر شروع کرده بودند به ظاهر شدن. اولین روایت از زنی بود به نام آنجلیا، پژوهشگر سابق که حالا خانه‌نشین شده بود. - من در اتاقی بودم که همه‌چیز...
  12. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صبح با صدای تایپ آغاز شد. نایرا پشت لپ‌تاپ نشسته بود، صفحه‌ی خالی را باز کرده بود و حالا داشت اولین خطوط پلتفرم را طراحی می‌کرد، نه از نظر فنی بلکه از نظر معنا! نامی می‌خواست که نه علمی باشد نه شعاری بلکه زنده. مایکل روی تخته‌ی سفید ساختار اولیه را می‌کشید. بخش روایت‌ها، بخش بدن‌ها، بخش...
  13. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    سالن حالا خالی بود، صندلی‌ها هنوز همان‌طور چیده شده بودند اما هوا تغییر کرده بود. انگار چیزی در فضا مانده بود که نه مانند صدا، نه کلمه، بلکه لرزش بود. الیسا کنار پنجره ایستاد، دفترش در دست اما بسته نگه داشته شده بود، نه از خستگی بلکه از احتیاط، انگار بدنش هنوز نمی‌دانست باید ادامه بدهد یا پنهان...
  14. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    سالن کوچک بود اما نور داشت، نه نور مصنوعی، نور پنجره‌هایی که رو به حیاط باز می‌شدند. صندلی‌ها چیده شده بودند، نه رسمی و نه شلخته، شبیه جایی که نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتاد اما آماده است. مایکل کنار در ایستاده بود، لیست شرکت‌ کننده‌ها در دست و نگاهش بین چهره‌ها می‌چرخید. نایرا روی صحنه‌ی...
  15. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    سه روز گذشت، الیسا هر روز با ریتم بدنش می‌نوشت. گاهی صبح، گاهی نیمه‌شب، گاهی وسط نفس کشیدن. دفتر حالا پر شده بود از جمله‌هایی که نه شبیه گزارش بلکه همانند زمزمه بودند، شبیه پوست، شبیه ردِ لم*س. مایکل نوشته‌ها را آهسته و با مکث خوانده بود. هر جمله را مثل چیزی مقدس لم*س می‌کرد، نه برای تحلیل، برای...
  16. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    دفتر روی میز باز بود، صفحه‌ی اول سفید اما سنگین. انگار کاغذ خودش می‌دانست قرار است چیزی رویش نوشته بشود که فقط کلمه نیست بلکه حافظست. الیسا قلم را در دست گرفت، انگشتانش کمی لرزیدند، نه از ترس، از احترام. مایکل در آشپزخانه بود و چای دم می‌کرد اما نگاهش گاهی به الیسا برمی‌گشت، نه برای کنترل بلکه...
  17. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صبح بی‌صدا آمد. نه با نور شدید و نه با صدای پرنده بلکه با لرزش آرامی در هوا، شبیه چیزی که تازه بیدار شده اما هنوز نمی‌داند بیداری یعنی چه. الیسا زودتر از همه بیدار شد، بدنش سبک‌تر بود اما نه از آرامش بلکه از نوعی رهایی. انگار چیزی درونش جا به‌ جا شده بود که نه درد، نه ماده بلکه حافظه بود. به...
  18. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    ساعت از نیمه گذشته بود. خانه در سکوت بود اما سکوتش شبیه خواب نبود، شبیه چیزی مانند گوش دادن به نظر می‌رسید. پرده‌ها کشیده شده بودند، نور چراغ آشپزخانه مثل حلقه‌ای طلایی روی میز افتاده بود، جایی که ویال هنوز درون جعبه‌اش بود. الیسا روی زمین نشسته بود، پتو دورش پیچیده، پاها جمع و چشم‌هایش باز...
  19. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    در را که باز کرد، نور عصر روی کف چوبی اتاق افتاده بود. خانه‌ی الیسا مثل همیشه ساکت بود اما این بار سکوت سنگین‌تری حس میشد که نه از جنس آرامش بلکه از جنس انتظار بود. نایرا که وارد شد ویال را در دست داشت و نگاهش به قاب عکس روی میز بود. همان قاب قدیمی با تصویر دختری جوان که حالا دیگر فقط در...
  20. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    اتاق آزمایش سفید بود. نه از جنس پاکی بلکه از جنس ترس. دیوارها هیچ خاطره‌ای نداشتند و هیچ صدایی را نگه نمی‌داشتند؛ فقط نور بود و ابزارهایی که برای اندازه‌گیری ساخته شده بودند نه برای فهمیدن. نایرا وارد شد، ویال را در دست داشت و نگاهش مثل کسی بود که می‌داند وارد میدان مین شده اما قدم‌هایش محکم...
  21. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    خانه ساکت بود، نه از جنس خالی بودن بلکه از جنس گوش دادن؛ انگار دیوارها، پرده‌ها، حتی قاب عکس منتظر بودند تا چیزی گفته شود. الیسا روی مبل نشسته بود، پتو هنوز روی پاهایش، لیوان آب نیمه‌خالی روی میز و جای خالی ویال که رفته بود. مایکل نیز در اطراف دخترک دیده نمی‌شد و حالا، فقط بدن مانده بود؛...
  22. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    نایرا صبح زود وارد بیمارستان شد. روپوش خاکستری‌اش تمیز بود اما چروک داشت، شبیه کسی که شب را در فکر گذرانده نه در خواب. ویال را درون جعبه‌ی مخصوص گذاشته بود، با لایه‌ای از پارچه‌ی نخی، نه برای محافظت فیزیکی بلکه برای احترام. در بخش تحقیقاتی هوا سرد بود. نه از دما، از نگاه‌ها. کارمندان با...
  23. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    مایکل بالاخره وارد شد. نه با صدا نه با عجله با سکوتی که شبیه حضور بود نه مداخله. نگاهش بین قاب عکس و ویال چرخید، روی دست‌های الیسا ایستاد و گفت: - اگه قراره این مسیر شروع بشه باید بدونیم کجا تموم می‌شه. نه از نظر علمی بلکه از نظر انسانی. نایرا گفت: - تموم نمیشه مایکل! فقط تبدیل میشه، از ترس...
  24. ی

    عالی رمان ماسک نابرابری | گروه چهارم مسابقه

    صدایی از انتهای راهرو نیامد. تنها صدایی که شنیده میشد صدای کش آمدن نفس‌هایشان در حصار دیوارهایی بود که حالا دیگر خنثی نبودند؛ انگار یادشان آمده بود لم*س شدن پیش‌نیاز شنیده شدن است. الیسا هنوز نشسته بود اما ستون فقراتش را حالا کمی به دیوار پشتی تکیه داده بود؛ نه از خستگی بلکه مثل کسی که تصمیم...
عقب
بالا پایین