آخرین محتوا توسط دایی رسول

بعد ۸۰ سال عمر بی عزت و کفتار پیر وار و د بمیر لعنتی طور... روی ای صندلی چوبیای که اییطو ایطو مشن کنار شومینه با شکمی پر ز گوشت و مایعات نگویم نامشون در حالی که نوه های اکوری پکوریم دورمن و عروسم برام چای میاره با عزی رخ تو رخ میشم و در حینی که انگشت وسطیم بالا گرفتم جونم بر اثر سکته قلبی...

قطعاا مرغ! علم ثروته یا بهتر؟ @سارا مرتضوی

امادگی زیاد

اومدی رو بوسی کنی رفت نفر بعدی، با ل*ب غنچه و دهن کج رو هوا موندی.. هیچ اتفاق بدی نیوفتاده، همچی طبیعیه.. همچیییی طبیعیه من اصن زایه نشدم

ایکه پیام مدن بعد جواب مدی ولی او هر ده دقیقه یبار میاد ادامه صحبتش میزاره میره خو جانور عیبناک