ولی از طرفی که دختر دیگه ای به نام دقیقا یکتا باقری هست که وقتی تو اتوبوس بوده تصادف میکنه و میبرنش بیمارستان و اشتباهی به جای اون دختر (چشمه)کشته میشه
شخصیت توی رمان اول اسمش یکتا باقری هست که تو ادامه رمان مینویسم وقتی وارد خونه میشه یه اتفاقاتی میفته بعدم فرار میکنه و تصادف میکنه وقتی به هوش میاد حافظه اش رو از دست میده و یه مردی بهش میگه من پدرتم و اسمش رو میزاره چشمه فامیلیش هم از باقری میشه افتخاری چشمه هم نمیفهمه واقعیت رو
پارت ۱
یکتا(چشمه):
از اوتوبوس پیاده شدم و گوشیمو درآوردم.به مامانم پیامک دادم .
یکتا(چشمه):سلام منیژه جونی نزدیک خونه ام ناهار رو یادت نره داغ کنی
میدونم ۱۰۰ بار گفته به اسم کوچیک صداش نزنم ولی من که آدم بشو نیستم
جلوی در خونه رسیدم اومدم کلید رو دربیارم که یشما بدو بدو اومد پیشم...
نام رمان :رمان رایحه
ژانر:معمایی،جنایی،عاشقانه
خلاصه:چه کسی بود نگاه معصومت را ببیند وقتی جنازه پدر و مادرت را دیدی؟
چه کسی بود پوزخندی مردی را ببیند که چند لحظه قبل جان آدمی را گرفته بود،انگیزه زندگی در خاطرات دیگران.
رد پاهایی که هر چقدر دنبالش میروی تهش بن بست است .
حال انگار نوبت چشمه و...
خوبه؟؟
تو از آیین انسانی چه می دانی؟!اگر جان را خدا دادهست ، چرا باید تو بستانی...
آدمکش ها آدم هایی هستند که قوه تخیل ندارند
زیاد برایشان فرق نمیکند که کسی را از زندگی محروم کنند
چون هیچ تصوری ، هیچ تخیلی دربارهی زندگی ندارند.
چه کسی بود نگاه معصومت را ببیند وقتی جنازه پدر و مادرت را دیدی؟
چه کسی بود پوزخندی مردی را ببیند که چند لحظه قبل جان آدمی را گرفته بود،انگیزه زندگی در خاطرات دیگران.
رد پاهایی که هر چقدر دنبالش میروی تهش بن بست است .
حال انگار نوبت چشمه و مهبد رسیده است تا برای عزیزانشان داغ دار شوند.
عزیزم خیلی فکر کردم و اینو نوشتم خوبه؟؟؟
چه کسی بود نگاه معصومت را ببیند وقتی جنازه پدر و مادرت را دیدی؟
چه کسی بود پوزخندی مردی را ببیند که چند لحظه قبل جان آدمی را گرفته بود .
حال انگار نوبت چشمه و مهبد رسیده است تا برای عزیزانشان داغ دار شوند