بسم تعالی
رمان سایههای مرده
لینک رمان: [کلیک کنید]
ویراستار: @تاجِرِ غَم
قسمت مربوطه: #۱ تا #۴۳
ویراستار: @حدیثه🫧
قسمت مربوطه: #۴۴ تا #۸۶
تاریخ شروع: ۱۴۰۴.۵.۲۹
تاریخ تحویل: ۱۴۰۴.۶.۲۰
{به نام خالق قلم}
در اینجا ویراستار @Tiam.R گزارش خود را بعد هر ویرایش خواهد گذاشت.
ویراستار به این صورت گزارش کار میدهد:
لینک:
به قلم:
ایرادات:
تحویل به ویراستار:
اتمام کار:
ویراستاری احیای یک نوشته و هویت بخشی به آن است.
|موفق باشید|
{به نام خالق قلم}
در اینجا ویراستار @(SINA) گزارش خود را بعد هر ویرایش خواهد گذاشت.
ویراستار به این صورت گزارش کار میدهد:
لینک:
به قلم:
ایرادات:
تحویل به ویراستار:
اتمام کار:
ویراستاری احیای یک نوشته و هویت بخشی به آن است.
|موفق باشید|
با این اتفاق بسیار شگفتزده و آشفته شدم بودم.
بسیار غیرمنتظره و ناگهان قطرات اشک از چشمانِ سیاهتر از شبش مانند مرواریدهایی با ارزش همراه با قلب من فرو ریخت.
آرام و بیصدا میگریست، خیلی ملایم سرش را روی شانهام گذاشت. بغض درون گلویم با صدایی بسیار بد شکست، او را درک میکردم ما این بودیم...
اتفاقات ظهر خواب را از سرم پرانده بود. آبی برای خودم ریختم و بسیار آرام به سمت در پشتی رفتم. روی پلههای سنگی منتهی به اتاقها نشستم و به دیوار سفید رنگ خیره شدم تا این که به طرز شوربختانهای صدای مکالمهای آرام را از در پشتی شنیدم.
سرم را آرام از شکاف در آهنی و پر سر و صدا رد کردم تا واضحتر...