بیاختیار خودم را کمی جلو کشیدم و با صدایی نرم گفتم:
- تا آخر ماه دیگه باید کار رو تحویل بدی، اگر برنده بشی خودت رو بالا میگیری؟
بیخیال دستی در موهایش کشید و به چراغِ تیر چراغ برق کنارمان اشاره کرد.
- میدونی امید مثل این چراغه و غرور مثل تیرشه.
خندید و آب میوهاش را سر کشید.
- هر چقدر مغرورتر...