-
-
آن‌ها در سکوت شب، از میان بقایای سازه‌های فلزی عبور کردند. هر قدمشان، محاسبه‌شده و بی‌صدا بود، گویی سایه‌هایی در میان سایه‌ها حرکت... -
فریاد اینگرید او را به خود آورد. سرش را چرخاند تا جوناس را پیدا کند، اما او ناپدید شده بود. پس از چند ثانیه جستجو، او را روبه‌روی الیاس...
-
آیریس، گریدی را که حالا بیهوش شده بود، روی زمین انداخت. آدام که به آن‌ها رسیده بود، بدن سنگین گریدی را کشان‌کشان برد و به آرورا سپرد...
-
آیریس، با سردردی مبهم و حسی از تخلیه‌ی انرژی‌اش، به سمت انفجار چرخید. گرچه این کار آدام منطقی بود، اما صدای مهیب آن به خستگی ذهن او...
-
آیریس با خیالی آسوده، روی یک صندلی چوبی کهنه و خاک گرفته نشسته بود. پاهایش را جمع کرده و دستانش را به دور زانوهایش حلقه زده بود. چشمان...
-
دستی گرم روی شانه‌اش نشست. از افکارش بیرون آمد، سرش را بلند کرد. آدام بود؛ با موهای طلاییِ ژولیده‌اش که مثل تیغ‌های عصبانی یک آناناس...
-
گویی این تنها سؤالی بود که جرأت پرسیدنش را داشت. دکتر الیوت بدون هیچ واکنشی، انگشت وسطش را روی پل بینی عینک ته‌استکانی‌اش فشرد تا آن را...
-
آیریس ملتمسانه و منتظر به آدام که پشت به او ایستاده بود چشم دوخت و گفت: - تو با این منطقه آشنایی، می‌تونی راهنمامون باشی؟ آدام لحظه‌ای...
-
@king7 دلیل: باوجود اینکه میدونستیم اکانت قبلی شما چی هست ( که البته اون اکانت هم بن شده ) فرصت مجدد بهتون داده شد، اما متاسفانه به...
-
ArMMaN به موضوع دنباله دار اگه اسمت آخرین چیزی باشه که خوردی، چی صدات کنیم؟ پاسخ داده‌است.تخمه مرغ گوجه😐😂
-
ArMMaN به موضوع همگانی [ نبودنت حس شد ] پاسخ داده‌است.شدیدا به افرادی که تگ شدن و نبودشون حس شده حسودیم شد🙂
-
-
-
-
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
