آخرین محتوا توسط Tifani

  1. Tifani

    نظارت همراه رمان توفش | ناظر: دلارام

    سلام 4پارت @دلارامـــ!
  2. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    خاتون سینه را صاف کرد. گویی می‌خواست لرزش درون گلویش را پشت سپری از غرور پنهان کند. نگاهش در آن اتاق باران‌خورده، به همان اندازه همیشگی استوار بود. صدایش شکستنی به گوش می‌رسید، اما معنا در آن چون فولاد سخت بود: - نامه‌ی آزادی پدرم رو با عاقد بیار. فقط اون وقت به هرچیزی که تو بخوای بله میگم، دل...
  3. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    خاتون بی‌اختیار لرزید؛ معلوم نبود لرزشش از سرمای لباس خیس است یا از نگاه آن مرد. احمد خم شد. صورتش نزدیک‌تر و نگاهش چون شعله‌ای که می‌خواست بسوزاند و زمزمه‌اش همانند آهی داغ در گوش او: - خیلی برایت صبر کردم... دخترِ حسن فراهانی. دستش را بالا آورد. پر عطش رشته‌ای از موهای باران‌خورده‌ی خاتون را...
  4. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    باران مثل پرده‌ای نقره‌ای هنوز بی‌وقفه از آسمان می‌ریخت؛ ریز و تند مثل هزاران سوزن براق که شانه‌های زمین را می‌دوختند. هوای اواخر شهریور گیلان بوی خاک خیس و برگ‌های لهیده‌ی انجیـر و توسکا می‌داد؛ عطری تلخ و شیرین که در هر دم نفس روح را پر می‌کرد. مه نمناک مثل روسری نازکی همه‌جا را پوشانده بود؛...
  5. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    باران قطره‌قطره از لبه‌ی سقف پایین می‌چکید و صدای شرشرش میان سکوت مردان پیچید. نگاهشان سنگین بود، آمیخته از خشم و ترحم. خاتون حس کرد پاهایش توان ایستادن ندارند، اما با سماجت محکم ایستاد. مرد میان‌سال با محاسنی سفید و دستی که محکم بر لوله‌ی تفنگش تکیه داده بود، جلو آمد. صدایش خشک بود، مثل کسی که...
  6. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    *** (زمان حال) باران هنوز آرام می‌بارید، اما دیگر از آن باران شسته و آرامش‌بخش خبری نبود؛ مثل نخ نازک و پیوسته‌ای بود که روی شانه‌های خاتون سنگینی می‌کرد و بوی نمِ کوچه را به داخل خانه کشانده بود. لباسش هنوز از آن شب نمناک بود و موهایش، که حالا باز کرده بود، بوی باران و اضطراب می‌داد. خانه ساکت...
  7. Tifani

    نظارت همراه رمان توفش | ناظر: دلارام

    سلام دو پارت عزیزم شلوغم وگرنه پست میذارم هروقت بتونم
  8. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    هنوز همان‌جا پشت میز چوبی‌اش نشسته بود. قلم را برداشت و کاغذ سفید را جلو کشید. چند لحظه فقط به نقطه‌ای خیره ماند. ذهنش پر بود از تکه‌های مبهم نقشه، از مسیرهایی که باید همزمان پیش می‌رفتند. نفسی عمیق کشید و انگشتانش را از خستگی باز و بسته کرد. بعد بی‌آنکه لحظه‌ای درنگ کند، شروع کرد به نوشتن. سطر...
  9. Tifani

    نظارت همراه رمان توفش | ناظر: دلارام

    سلام عزیزم دو پارت
  10. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    جلوی اتاق بازجویی ایستاد. صدای کشیده شدن صندلی‌ها و زمزمه‌ی آرام سربازها از پشت درب به گوش می‌رسید، اما ذهنش جای دیگری بود. برای لحظه‌ای دستش را به چهارچوب چوبی در گرفت؛ انگار چیزی باید محکم نگهش می‌داشت تا نلغزد. این‌بار ماجرا با همه‌ی مأموریت‌ها فرق می‌کرد. نه برای اینکه این دخترک سرسخت‌تر از...
  11. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    یک قدم دیگر عقب رفت، گویی فقط با آن فاصله‌ی ناچیز بود که می‌توانست خودش را از گردابی که ناگهان در دلش پیچیده بود، نجات دهد. سینه‌اش سنگین شده بود. نه از خشم که از چیزی شبیه پشیمانی یا شاید شوقی که جای اشتباهی سبز شده بود. دخترک اما مثل آن روز میان میدان، نگاهش را عقب نکشید. محکم، مستقیم و...
  12. Tifani

    نظارت همراه رمان توفش | ناظر: دلارام

    ویرایش شد عزیزم دو پارت دیگه هم گذاشتم
  13. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    *** سه روز گذشته بود. سه روزی که هر ساعتش شبیه وزنه‌ای بود که آرام‌آرام روی شانه‌ی بازداشتی‌های جوان ستاد گذاشته میشد. بازجویی‌ها یکی‌یکی انجام می‌شدند، پرونده‌ها بالا می‌رفت، گزارش‌ها نوشته میشد؛ اما یک پرونده هنوز بی‌نتیجه مانده بود: پرونده‌ی دخترک خاموش. دختری که آمده بود و جز سکوت و نگاه...
  14. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    صدای پاهای احمد در راهروی سنگی فرمانداری طنین می‌انداخت. دیوارها نم کشیده بودند و نور زرد چراغ‌های نفتی بیشتر از آن‌ که روشنی بیاورند، سایه‌ها را پررنگ‌تر کرده‌ بودند. هوا اگرچه بهاری بود، اما بوی باروت، رطوبت و اضطراب همه‌چیز را درون این ساختمان سردتر جلوه می‌داد. یکی از سربازها درب اتاقی بزرگ...
  15. Tifani

    نظارت همراه رمان توفش | ناظر: دلارام

    ویرایش شد گلم دو پست جدید
عقب
بالا پایین