در حال ترجمه ترجمه‌ی اشعار کوردی | زانا کوردستانی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Zanakordistani
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Zanakordistani

شاعـر
شاعـر
نوشته‌ها
نوشته‌ها
74
پسندها
پسندها
73
امتیازها
امتیازها
18
سکه
41
بانو "شیما س عمر" (به کُردی: شیما س عومەر - به انگلیسی: Shaema S Omar) شاعر کُرد زبان زاده‌ی اقلیم کردستان است.


نمونه‌ی شعر:
(۱)

خودت را از پنج صفت دور بدار:
بخل و حسد
آز و طمع
تنبلی و کاهلی
مخالفت و دشمنی
ظلم و ستم
این صفات تو را زودتر به مرگ می‌رسانند.


(۲)
چونکه مردم نمی‌خواهم مرا در گور بگذارید!
برایم عزاداری هم نکنید!
مراسم ختم هم نمی‌خواهم!
فقط پیکرم را در خیابان‌های شهر رها کنید،
تا وقتی که روشنایی نماند،
در شب‌های سیاه
سگ‌های گرسنه و بی‌خانمان کردستان
که از دست دوست و نه دشمن هرگز سیر نشده‌اند
با میل و اشتهای تمام
یک دل سیر از لاشه‌ی من بخورند و
استخوان‌هایم را به دندان بکشند.


(۳)
شش ماه است که دستی از میان دستم گم شده!
دو چشم آبی از میان چشمان مستم، گم شده است،
شش ماه است که سنگ سینه‌ام، سنگین شده است
ناله‌ی درونم بلند است
چنان بلند که تا روحم قد کشیده است.
شش ماه است که دلم، خنده را از یاد برده است
و زخم‌های احساساتم، توسط هیچکس التیام نمی‌یابد،
شش ماه است که مردم چشمم، در دریای اشک غرق است
براستی این شش ماه من
با سی سال صبر و تحمل یعقوب چه تفاوتی دارد؟!


(۴)
سرم درد می‌کند و این هم بی‌دلیل نیست،
جوانان دانشگاه را تعطیل کرده‌اند!
و می‌بینیم که اشک ملت
تاج و تخت خدا را تکان می‌دهد.!
و صدای گریە‌ی کودکان فقیر
جگر و قلب آدمی را به آتش می‌کشد.!
و می‌بینم سینە جوانان وطنم
سیبل دشمن شده است،
و چشم مادران منتظر بازگشت شهیدان
دریایی وسیع و عمیق شده است.!
و دریغا که کمافی‌السابق در این سرزمین
گردن ظالمان کلفت‌تر و
قد و قواره‌ی ما باریک‌تر
و شب زورمندان روشن‌تر و
روز ما مظلومان تاریک‌تر می‌شود.!


(۵)
چند وقتی‌ست که چشمان آبی تو
درونم را به هم ریخته است!
و مدتی‌ست از اندوه فراقت
بر موهای سیاهم،
برف سپید نشسته است.
دیر زمانی‌ست که دستان فرتوت و پر چین و چروکت را
در دستانم نمی‌بینم و
آسمان تیره و تار عمرم
پر از صدای غم و غصه شده است.


نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪ ترجمه‌ی شعرهایی از ابراهیم اورامانی

(۱)
بیا با هم شعری بنویسیم!
تو چه می‌نویسی؟!
من فقط می‌نویسم:
-- آخ که چه بسیار دوستت دارم!


(۲)
احتمالن،
در جایی بسیار دوری،
که اینچنین ماه گرفته است!


(۳)
تنهایی چنین‌ست:
آفتاب طلوع کند و
دوباره غروب کند و
همچنان چشم‌انتظار کسی باشی!


(۴)
باز هم،
ابن تنهایی بود،
که تنهایم نگذاشت!


(۵)
اسمت را می‌نویسم و
ساعت‌ها به تماشایش می‌ایستم!
یکهو ضربان قلبم تند می‌شود،
شبیه قلب اسیر چشم‌انتظاری
که منتظر است
نامش را برای رهایی صدا بزنند.


(۶)
آمدن چه بسیار به تو می‌آید و
انتظار هم،
به من!




شعر: #ابراهیم_اورامانی
ترجمه: #زانا_کوردستانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین