شود، به همسرش که در کنارش افتاده بود، چشم دوخت. لباس های ملکه پاره و سیاه شده بودند، با آن همه پارچه، اگر آتش میگرفت به حتم ملکه زنده- زنده کباب می شد و این در جلوی چشمهای مع*شوقاش بسیار دردناک خواهد بود
سخن نویسنده در مورد رمان کابوس افعی
سلام و درود بر خوانندگان عزیزم. برای این
رمان خیلی وقت گذاشتم و هشت ماه متوالی تایپش بی وقفه ادامه داشت. امیدوارم تونسته باشم براتون دلنشین و جذاب واقع بشه و ازش نهایت لذ*ت رو ببرید. این
رمان برام معنای خاصی داره، شاید بشه گفت از یه
رمان برام فراتر رفته و شخصیت ها واقعی شدن! (برای ایجاد استانداردی جدید، تنها چیزی که کمی متفاوت باشد کافی نیست، بلکه نیاز به چیزی واقعا تازه است که به راستی قدرت تخیل مردم را تحت تاثیر قرار دهد.)
نکته:حتما به یاد داشته باشید که دفترچه لغات را درسرزمین حومورا بخوانید تا در صورت رو به رو شدن باحیوانات خطرناک دست و پایتان را گم نکنید!