شده بود، گفت:
– میتونیم یکی رو استخدام کنیم تا اینجا رو نگه داره.
محمد، با این حرف سکوت کرد. سپهر را کنار سینا روی تخت دو نفره در یکی از اتاقهای طبقه بالا گذاشت و سپس به طرف نردهها آمد. به پایین نگاه کرد. زهرا درست زیر لوستر خوابیده بود و محمد درست کنار لوستر در طبقه بالا قرار داشت. خندید و به زهرا که لش کرده بود نگاه کرد. سپس جواب داد:
– اون وقت پولش چی میشه؟
زهرا از آن پایین به محمد نگاه کرد و با کمی تعلل، شانهای بالا انداخت و پاسخ داد:
– بیشتر کار میکنیم خب.
– میتونیم یکی رو استخدام کنیم تا اینجا رو نگه داره.
محمد، با این حرف سکوت کرد. سپهر را کنار سینا روی تخت دو نفره در یکی از اتاقهای طبقه بالا گذاشت و سپس به طرف نردهها آمد. به پایین نگاه کرد. زهرا درست زیر لوستر خوابیده بود و محمد درست کنار لوستر در طبقه بالا قرار داشت. خندید و به زهرا که لش کرده بود نگاه کرد. سپس جواب داد:
– اون وقت پولش چی میشه؟
زهرا از آن پایین به محمد نگاه کرد و با کمی تعلل، شانهای بالا انداخت و پاسخ داد:
– بیشتر کار میکنیم خب.