دخترک بدون توجه به اطرافش، تنها با نگرانی پشت سرش را میکاوید، گویی که مقابلش چیزی برای کندوکاو وجود نداشته باشد؛ راهش را گرفته و همچنان مسیر مقابلش را طی مینمود؛ اما ناگهان با صدای شخصی، نگاه هراسانش را به سمتی داد که موج صدا را با خود حمل میکرد؛ با دیدن آویر، «هینی» زیر ل*ب گفت که همین امر،...
تیمور با دانستن حضور او، متعجب شده و خود را به اتاق باشوان رساند؛ رو به او گفت:
- کارگران تازه رسیدن، اما در بینشون؛ دکتر هم هست.
باشوان متعجب در جای نیم خیز شد و گفت:
این موقع شب، اینجا چکار میکنه؟!
انگار عصر با کارگرها برای سرزدن به داژیار اومده.
تو از کجا میدونی؟
از خودش پرسیدم.
باشوان...
۱. عنوان رمان
از ترکیب دو واژه شکست + جادو استفاده شده؛ به کار رفتن این دو واژه کنار یکدیگر عنوان جالبی را به همراه داشته و من با دیدن این عنوان تصور میکنم که دغدغه اصلی شخصیت رمان این است که طلسم یا جادویی را که درگیر آن است را شکست دهد؛ این نام با خلاصه داستان و مقدمه آن همخوانی دارد چرا که در...
شب سایه اش را بر روی روز متلاطمی که پشت سر گذاشته بودند، نمایان کرد و تمامی حوادث روز را پشت سیاهی خود چال کرد؛ آنگاه بود که دخترک به هوای کارگر پدر، عمارت را ترک گفته و خود را به نزدیکی اتاقک او رساند؛ مخصوصاً که نزدیک ورود کارگران به داخل عمارت، در پی گیر و دار اخبار باغات، کسی از او سراغی...