نتایح جستجو

مارا به خود کردی رها شرمی نکردی ازخدا اکنون بیا در کوی ما ان دل که بردی باز ده

بی انصافیه که مادلتنگ کسانی میشویم که نبودند ونخواهند بود

تا زمانی که جهان را قفسم می دانم هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم گریه ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر همه خندان ل**ب و شادند که من گریانم حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم بیت آشفته ایَم در غزلی ناموزون...

نازپرورده ای و درد نمی دانی چیست گریه ی ممتد یک مرد نمی دانی چیست

سجاد سامانی ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

به سویت آمدم تا خود بگویم راز عشقم را دل از شرمندگی پر بود و بی ابراز برگشتم سجاد سامانی

خسته شو ولی ادامه بده

بیخالش ک بشی نمیگذره بازم پابه پات میاد

خود تو نیستی و این درده که با خیالت قدم میزنم هی باهات حرف می زنم حس میکنم نیستی خیاله کاش نمیخریدم عطری که می گن دوری میاره این همه درد واسه این قلب ترک خوردم زیاده خدایی هنوز به اون نقلهایی که می خواستی فکر می کنی

خودخوری کارم شده بختم شده بی فکر و بی حس بیتو حالم راکده درست مثله بازار بی جنس هی بهم قول می دادی برمیگردی خیلی مردی روزهای سختت بامن بود خوشیات با دیگران

می گفتم دنیا با و بهشته چه جهنمی ساختی برام هی باهات حرف میزنم حس میکنم نیستی خیال کاش نمی خریدم عطری که میگن دوری میاره اینهمه درد واسه این قلب ترک خوردم زیاده خدایی

شانس و بد شانسی عین همدیگه هستن دقیقا وقتی بهشون نیاز نداری میان سراغت

منو رنگ نکن من صافکاری لازمم …

در روزگاری که “دروغ” یـک “واقـعـیت عمـومـی” است . . . به زبان آوردن “حقیقت” یک “اقدام انقلابی” محسوب می شود !

مُراقــب بــآش به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی، “شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فرشتـــــــــــه” بــود

ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ! ﺍﻣّﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ، ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ، ﻫﻤﻨﻔﺴﯽ ﻫﺴﺖ ؟!

کاش دنیا چند ثانیه خفه می شد، تا من با خودم گپی بزنم…

فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛ آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛ و آن وقت شما مقصری …!

اعتقادات هر کسی‌ مثل مسواکه ، خواهشا تو حلق بقیه نکنین !

اگه کثافت رو با خودکار معطر بنویسی هم چیزی از معناش کم نمیشه ! درست مثه آدمهای گندی که لباس و آرایش و موقعیت خوب دارن !