ای داغ دیده من،
نبودم تا یکی از یاران با وفا و عاشق شما باشم. در واقعه سعادت نداشتم؛ آه محبوبم اگر بودم نمیگذاشتم رقیه، عزیزدل پدر، دوردانه شما سوگ پدر داشته باشد. نمیگذاشتم رقیه سه سال را با نشان دادن سر بریده شما مانند چراغ شکستهای خورد و خاموش کنند.
نبودم، داغ دیده من نبودم آقای من.
ای داغ دیده من،
چرا آن زمان نبودم تا نگذارم دیو صفتان گوشواره از گوش رقیه پدر نکشیده و رود خون بر گوش او ایجاد نکنند.
چرا نبودم تا نگذارم رقیه شما، محبوب پدر، عزیزدل ما در حالی که سر بریده شما بر روی دامنش بود به سوی آسمان پر نکشد.
آیا سعادت نداشتم که آن زمان به این دنیا نیامدم؟
ای داغ دیده من،
آه افسوس که میان آن هفتاد تن از یارانت نبودم. ای محبوبم، ای مظلومم چرا من سعادت نداشتم؟ مگر من چه کردهام که نتوانستم جزءی از یارانت باشم.
کجایی مرحم دل داغ دیدهام؟
محبوبم،
زمانی که محو جنون و خیالم تنها از شما مینویسم، بدون عشق شما نمیخواهم زنده بمانم.
محبوب من سینه زنان به سوی حرم شما میآیم ولی افسوس در خیال و خوابی رویایی، یعنی میشود زمانی اتفاق بیفتد؟
کجایی محبوب دلم؟
محبوبم،
آواز و ترانه من تنها یا حسین است، محبوبم درست است سعادت دیدن شما را ندارم ولی سعادت گریه کردن و عشق برای شما را که دارم. این سعادت مرحمی برای دل عاشقم است.
محبوبم،
در محرم با دیدههای گریان دور شما را میگیریم و نام زیبای شما را فریاد میزنیم. بوی محرم بوی عشق و جنون است، بوی عاشقانی که در انتظار مولای محبوبم هستند.
مولای من،
ما عاشقانه دلشکسته هر سال در ماه محرم مانند این روزها ناله به آسمان میفرستیم، قطرات گریه به آسمان میفرستیم، آخر چگونه از شنیدن سر بریده و لگد مال شدن پیکر زیبایتان طاقت بیاوریم.
مولای من،
هر بار با شنیدن این داستان نفرت مانند سیلی خروشان تمام وجودم را پر میکند.
در نماز سر به آسمان میبرم و ناله کنان میگویم:
- خداوندا لعنت کن کسانی را که مولایم حسین را به شهادت رساندند. ای ستار، لعنت کن کسانی را که سر محبوبم را بر نیزه زدند، ای رحمان، لعنت کن کسانی که با خنده به تماشای...
مولای من،
یعنی امکان دارد روزی من را در حرمتان بپذیرید و دلتنگیام پایان یابد؟
بیصبرانه مانند انتظار حضرت یوسف(ع)، مانند دوری و دلتنگی ایشان، منتظر میمانم.
میدانم بالاخره در زمانی، مکانی من را میپذیرید. آن وقت با خیالی آسوده از این دنیای سرتاسر تباه و سیاهی پر میکشم و به آسمان، به سوی...
به نام خدا
نام رمان: کاکادو
نویسنده: @نیکتوفیلیا
وضعیت: درحال تایپ
لینک:
https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%AF%D9%88-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D8%AD%DB%8C.34698/
نام داستان: داستان کوتاه هذیان
نویسنده: @یه آقاهه
وضعیت: منتقل شده به متروکه
لینک:
https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%B0%DB%8C%D8%A7%D9%86-%DB%8C%D9%87-%D8%A2%D9%82%D8%A7%D9%87%D9%87.34986/