به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

نتایح جستجو

  1. M

    تسلیت [ دیانای عزیزم تسلیت... ]

    تسلیت میگم عزیزم روحشون در آرامش باشه.
  2. M

    اتمام یافته رمان غاشیه| Mohadeseh.jh کاربران انجمن کافه نویسندگان

    قلبش مچاله شد و روحش پرواز کرد به سال‌هایی که تخت را خریدند و آن زن مهربان و دل‌سوز می‌گفت به زمین خوابیدن عادت دارد. تمام این دنیا و آدم‌هایش درگیر بودند درگیر عادت؛ مادر هم به خفا نگه‌داشتن دردها، زجرها و غم‌هایش عادت داشت. ل*ب‌هایش شکلی به لبخند گرفت، کنار او نشست و به دستان خشکیده‌اش چشم...
  3. M

    پایان همکاری دفتر کار منتقد Mohadeseh| کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نقد داستانک پری تنها تاریخ: آبان ۱۴۰۰ نویسنده: @سارا مرتضوی
  4. M

    پایان همکاری دفتر کار منتقد Mohadeseh| کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نقد داستانک زیر آسمان سیاه تاریخ: آذر ۱۴۰۰ نویسنده: @لِــیــدی گُـل
  5. M

    [ پادکست مینیمالِ آثار نویسندگان ]

    یادَش بخیر در کودکی هایش هرگاه زمان رفتن او فرا می‌رسید. می‌دوید و کفش های کهنه اش را در پستو های خانه پنهان می‌نمود. تا نرود، تا ماندگار باشد، تا بماند و او را تنها نگذارد سال ها از مرگ او می‌گذشت دخترک عاشق و دلبسته شد غم هایش، دردهایش، اشک هایش را مستور می‌ساخت تا حداقل او دیگر تنهایش نگذارد...
  6. M

    اتمام یافته رمان غاشیه| Mohadeseh.jh کاربران انجمن کافه نویسندگان

    سویشرت طوسی رنگ همراه شلوار سرمه‌ای را پوشید و موبایلش را از شارژ درآورد دکمه‌ی پاور را لم*س کرد و به محض نمایش نام خواهرش نگران پاسخ داد: -‌ سلام خوبی؟ -‌ زهرمار اون بی‌صاحاب رو یادگاری خریدی؟ به غرغرها و اعتراض‌هایش لبخندی زد و لحنش پوزش گرانه شد: - ببخشید خواب بودم، یک روز جمعه که بیشتر...
  7. M

    اتمام یافته رمان غاشیه| Mohadeseh.jh کاربران انجمن کافه نویسندگان

    ناخون‌های کوتاهش را میان دندان گرفت و برادرش موفق به گرفتن موبایل شد و همراه نفس عمیقی گفت: - سلام ماهور خانم! راستش ما امروز خواستیم بریم شهربازی، که مهراد هم اصرار کرد شما هم بیاید، قصد مزاحمت نداشتیم ولی خوشحال می‌شیم بیاید. دخترک ناخون را از میان دندان رها ساخت و آب دهانش را با سرگشتگی بلعید...
  8. M

    اتمام یافته رمان غاشیه| Mohadeseh.jh کاربران انجمن کافه نویسندگان

    پلک‌هایش سودای خوابیدن داشتنند در همین حین با صدای بلند و رسای مهراد تکان خفیفی خورد و کمر صاف کرد. - آخ جون اسکیت! ماهور با کنجکاوی و فطانت گردن کشید و پیاده شد؛ فضای بیرون را آنالیز می‌کرد که برادر پسرک با وقت شناسی گفت: - اومدیم پارک... تنها جایی که مهراد بهونه نمی‌گیره. چانه‌اش را بالا...
  9. M

    اتمام یافته رمان غاشیه| Mohadeseh.jh کاربران انجمن کافه نویسندگان

    لبه‌های پالتو را نزدیک هم آورد و بینی‌اش را بالا کشید: - ساعت سه ظهره ولی انگار نزدیک‌های غروبه انقدر که هوا سرده! مهراد روی تخت سنتی بی‌صدا و آرام نشسته بود اما گهگاهی با دستانش خط‌های نامفهومی بر گلیم ترسیم می‌کرد. و برادری که ماهور چند دقیقه‌ی پیش نامش را از زبان صاحب رستوران شنیده بود،...
  10. M

    مناسبت [مادَر]

    روز همه ی مادر هایی که قوی بودن و فراموش نکردن مبارک??
  11. M

    اتمام یافته رمان غاشیه| Mohadeseh.jh کاربران انجمن کافه نویسندگان

    *** در برابر آینه ایستاده و همان‌گونه که دکمه‌های سر آستینش را با تأنی می‌بست، صدای بم و گرفته‌اش خطاب به فرد پشت خط بالا رفت: - نمی‌خوام یک قطره خون هم از دماغش بیاد حالیته؟ مخاطبش با هراس صحبت می‌کرد و غاشیه کش را از موهایش رها ساخت و اتکلن تلخ را برداشت. - چشم رئیس! اسپیکر را قطع کرد و...
  12. M

    پایان نقدوبررسی پادکست اغوا | آتریسا اکبریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نقد پادکست اغوا موضوع و ایده: همه ی ما در یک جامعه ای زندگی میکنیم که از بطن مشکلات آن خبر نداریم. و این موضوع نه تنها از سختی ها، بلکه از دل ها و راز های مگوی انسان هم سخن می‌گوید. شاید این یک موضوع متفاوت نباشد اما نویسنده با هوش مختص به خود در جذابی و گیرا بودن متن، مهارت بسیار داشته است و...
  13. M

    تایپ کن من خیلی

    من خیلی دوست دارم اگه میشه راهنمایی کنید ( مشکل اینه ک چی دوست دارم ) =|
  14. M

    تایپ کن به مدیر مدرسه گفتم و...

    به مدیر مدرسه گفتم شاید برایتان جالب باشد بدانید که من فهمیدم بابا آمد =)
  15. M

    اتمام یافته رمان غاشیه| Mohadeseh.jh کاربران انجمن کافه نویسندگان

    ماهور پلکش از فرط تاو و تغیر می‌پرید، عزمش را جزم کرد و قدم برداشت در را پشت سر بست و سلامی داد. دستکش‌هایش را که آمد دست کند غول رعد آسا با جسارت گفت: - با آذین آریج نسبتی داری؟ دختر با ل*ب‌هایی بر هم فشرده شده نفس‌اش را از حبس رها ساخت و ناخون‌هایش کف دستش فرو رفتند: - خیر! موهای خرمایی و...
  16. M

    پایان همکاری دفتر کار منتقد Mohadeseh| کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نقد پادکست اغوا نویسنده: @آتـریـسـا
  17. M

    تایپ کن من از سال بعد....

    من از سال بعد از اتمام به خدا قسم جز صدا خودت صدا هیچکس نیومد پی ام بده =)))
  18. M

    درخواست نقد حرفه‌ای شورا | رمان

    سلام و خسته نباشید? درخواست نقد https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-mohadeseh-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86.2966/
بالا