از پدرم شنیده ام،
از پدرش شنیده که
طرز نگاه کردنت
باعث لرز و تب شده؛
دخترخان چہ کرده اے
با همه اهل دهکده...
اینکہ حدیث چشم تـــو
"سِلسِلةُ الذَّهَب" شده؟!
شاید به تو نگفتم دوست دارم؛
اما تا خونه شما سی و هشت هزار و دویست و نود و چهار قطعه بِتُنی هست که جدول شدن و یکی در میون سفید و آبیان!
نزدیک خونه شما یه خیابون هست که روی خط سفیدش شبرنگ های زرد و نارنجی داره و در انتهاش به سمت چپ میپیچیم، روی همون یه چاله هست که من همیشه از اول حواسم به اون...
وقتی یه مکالمهی تلفنی تمام میشه،
آدما دو دستهان؛
یه عده بلادرنگ و بعد از خداحافظی قطع میکنن!
یه عده اما نه،
حتی بعد از خداحافظی منتظرن!
دوست ندارن قطع کنن،
دوست ندارن خداحافظی کنن،
دوست ندارن برن...
همونقدر که دستهی اول قید همه چی رو زدن و آزادن،
دسته دوم همچنان پابند و امیدوارن...
{بسمه تعالیٰ}
عرض سلام!
اینبار با دوربین ششصد و بیست و شیش قرار بیاییم مهمون پیوی هاتون بشیم!?
دوربین ما به هر سوراخی وارد و هر اختشاش و گردو خاکی و ممکن به پا کنه!?
پست هایی جنجالی در انتظار شماست.
دوربین ششصد و بیست و شش هیچ فراخوانی ندارد!?
و هر دفعه یک شخص نظر دوربین ما را جلب میکند...