نتایح جستجو

  1. zhina

    اطلاعیه [تاپیک جامع درخواست و دریافت مدال]

    دوستان عزیز مدال هایی از جمله وفاداری، پشتکار‌ها، همیشگی و تمامی مدال هایی که در شرایط آن (به تشخیص مدیر کل و اجرایی)ذکر شده را نمی توانید درخواست دهید. پس قبل از درخواست مدال لطفا تایپک شرایط مدال را مطالعه کنید. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39502/
  2. zhina

    طنز موسسه مالی اعتباری خصوصی پرشین

    ای خدااااااااااااا[/USER]
  3. zhina

    اطلاعیه [تاپیک جامع درخواست و دریافت مدال]

    مدال محبوب به شما اهدا شد. شرایط مدال فعال رو ندارید. مدال پشتکار رو باید ارشدتون براتون درخواست بدن.
  4. zhina

    اطلاعیه [تاپیک جامع درخواست و دریافت مدال]

    درود. مدال محبوب به شما اهدا شد. برای مدال های پشتکار باید ارشدتون درخواست بدن. شرایط مدال فعال و ارزشمندی رو ندارید.
  5. zhina

    اطلاعیه [تاپیک جامع درخواست و دریافت مدال]

    درود. مدال اهدا به شما اهدا شد. برای مدال پشتکار خوب باید ارشدتون درخواست بدن
  6. zhina

    اطلاعیه [تاپیک جامع درخواست و دریافت مدال]

    درود. مدال پشتکار رو باید ارشدتون براتون درخواست بدن.
  7. zhina

    اطلاعیه درخواست تگ برای دلنوشته | تالار ادبیات

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39930/ درخواست تگ دوباره برای دلنوشته باوان دارای نقد
  8. zhina

    در حال ویرایش دلنوشته باوان | ژینا

    باوانِ من... فاصله، دیگر اسمی ندارد. نه کیلومتر، نه ساعت، نه آن جاده‌ی بلند که همیشه بی‌تو آغاز می‌شد. امروز، جهان اندازه‌ی گام‌های تو شده است؛ کوچک، امن، نزدیک... آن‌قدر نزدیک که صدای نفس‌هایت در دل ثانیه‌ها، پنهان نمی‌ماند. من، به انتهای دلتنگی رسیدم و تو، در انتهای من ایستاده بودی؛ نه با...
  9. zhina

    در حال ویرایش دلنوشته باوان | ژینا

    حالا که صدای نفس‌هایت دارد به گوشم می‌رسد، می‌خواهم اعتراف کنم؛ چیزی را که سال‌ها، پشتِ ایما و اشاره، پنهانش کرده بودم. من از آغاز، تو را نه برای دوست داشتن، بلکه برای جرئتِ دوست داشتن، انتخاب کرده بودم؛ برای اینکه روبه‌رویت بایستم و بگویم: «از من نخواه عادی باشم، وقتی نگاهت نرمال‌ترین قانون...
  10. zhina

    در حال ویرایش دلنوشته باوان | ژینا

    نزدیک شده‌ای، آن‌قدر که صدای قدم‌هایت را از میان واژه‌هایی که نمی‌نویسم، می‌شنوم. اما هنوز نگاهت را ندیده‌ام… نه چون دوری، چون دارم یاد می‌گیرم چطور بدون ترس، روبه‌رویت بایستم. بعضی حضورها، اولین‌بار که اتفاق می‌افتند، صدایی ندارند؛ فقط حس می‌شوند، در لرزش آرام پلک‌ها، در ضربان کمی کندترِ قلب،در...
  11. zhina

    در حال ویرایش دلنوشته باوان | ژینا

    پنجره را باز کردم، بی‌آنکه دلیل بخواهم. نه هوا گرم بود و نه اتاق خفه، فقط دلم می‌خواست چیزی از بیرون بیاید… و آمد. نه نسیم، نه صدا، یک حس. شبیه رد انگشتی که روی پوست بخارگرفته‌ی شیشه مانده باشد؛. حس کردم چیزی فرق کرده؛ انگار بعد از سال‌ها، یکی از گره‌های کور دل باز شده باشد، با حضورِ کسی که بلد...
  12. zhina

    در حال ویرایش دلنوشته باوان | ژینا

    نه نامه‌ای آمد، نه پیامی اما چیزی در من تکان خورد… انگار کسی پرده‌ی تاریکی را بی‌آنکه دیده شود، کنار زده باشد. دیگر نیازی نیست اسمم را صدا بزنی؛ من صدای آمدنت را از لرزش لحظه‌ها می‌فهمم، از آرام شدن تپشی که سال‌ها بی‌قرار بود. می‌دانم هنوز نیامده‌ای اما رد پایت را در سکوت واژه‌هایی که ناخودآگاه...
عقب
بالا پایین