خلاصهی داستان:
بعد گذشت سه سال از فوت مادر روشنا، پدرش با زنی که در گذشته عاشقش بود ازدواج میکند. در بین کشمکش، مخالفتها و دردسرهایی که روشنا برای خانواده پیش میآورد، آمدن پسر آن زن از جنوب، یعنی مهبد که با مادرش رابطهی چندان خوبی ندارد، باعث نزدیکی آنها به هم و جرقهی یک رابطهی عاشقانه...