از استخر میگذریم و میرویم به آشپزخانه. سقف بلند، کابینتهای چوب روشن و جزیرهای وسط که رویش یک کاسهی بلور پر از سیب گذاشتهاند. سیبها، آنقدر قرمز و صیقلیاند که بیشتر شبیه دکور به نظر میرسند تا میوه. مثل آنچه توی عکسهای تبلیغاتی میبینی، نه در یک خانهی واقعی.
همهچیز به طرز...
از گلخانه که بیرون میزنیم، دمای هوا دوباره پایین میآید. آدونیس چیزی نمیگوید، فقط در سکوت راه میافتد و من نیز پشت سرش قدم برمیدارم. دیوارهای راهرو، با تابلوهای بدون قاب و نقاشیهایی که هیچ توضیحی ندارند تزیین شدهاند. نقاشیها محتوای عجیبی دارند... یک زن فریاد زن، انبوهی از انسجام رنگها،...
درست در همین لحظه، صدای باز شدن در اتاق را میشنوم.
بیصدا، با احتیاط. برمیگردم. آدونیس است.
با موهایی که کمی خیساند و پیرهنی سفید که آستینهایش را تا آرنج بالا زده.
چشمانش، مثل همیشه، بیعجله و پرسشگرند. اما امروز، چیزی در حالت صورتش هست که شباهت به خستگی دارد. نه از نوع جسمی. انگار ذهنش خسته...
با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسندهی عزیز @(SINA) اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @مینِرا
اثر شما: رمان داج
● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود...
بسمتعالی
نویسنده عزیز از شما بابت انتقادپذیری و احترام به نظرات دنبالکنندگان رمانتون سپاسگذاریم.
خواهشمندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛
قوانین ساب نقد کاربران
همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی میتوانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛
تاپیک...
نقد رمان کوتاه کوه بیفروغ
ارکانهای اولیه
۱. عنوان داستان
عنوان رمان خوبه، حس کلی فضا رو تا حدودی میرسونه. «کوه بیفروغ» که یعنی سقوط امپراتوری ساسانی، کاملاً به محتوای رمان میاد. ولی خب، یه کم خاصتر یا چندلایهتر بودنش بهتر بود که وقتی خواننده رمان رو میخونه، بفهمه عنوان یه رمز با چند تا...
با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسندهی عزیز @(SINA) اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @Gemma
اثر شما: رمان کوتاه کوه بیفروغ
● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز...
***
فصل دوم: دوراهی
نور صبح، به جای تابیدن، خزیده. پردههای ضخیم پنجره انگار خودشان هم تمایلی به کنار رفتن ندارند. روشنایی، از درزها میگذرد؛ کمرمق، سرد، و بیحوصله.
چشمانم را باز نمیکنم، اما میدانم صبح شده. چون سکوت شب دیگر آن جنس ساکتِ سنگین نیست، جای خودش را داده به بیقراریای از جنس...
دلم میخواهد بغضم را فرو ببرم، اما این گلو... این گلو مثل تنگترین دهانهی بطری، بغض را در خودش گیر میاندازد.
به تخت برمیگردم. پاهایم هنوز سنگیناند، انگار پشیمانی عرفان وزنش را گذاشته روی قوزکهایم. آرام کنار بالش مینشینم. سینی سالاد هنوز همانجاست. برگهای سبز تیره، لکهی سرخ گوجه و چنگالی...
سکوت، فقط چند ثانیه دوام میآورد. بعد صدایی از پشت، نامش را صدا میزند.
- عرفان.
آدونیس است. پشت در ایستاده، نیمتنهاش در تاریکیِ راهروست و اخم دارد. چشمانش میان من و سینی سالاد روی تخت و عرفان سرگرداناند. با اشارهی سر به سینی روی تخت میگوید:
- لازم نبود بیاریش. خودم میتونستم.
عرفان...
با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده عزیز @RPR" اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی دلنوشته و حسانگیزی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @Emily
اثر شما: دلنوشته فرمێسکی کانی
● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز...
°•●●بسم الله الرحمن الرحیم●○•°
این دفترکار متعلق به منتقد ادبی @marym میباشد و هیچکس به جز ایشان اجازه ارسال اسپم در آن را ندارد.
• نوع نقد:
• نویسنده:
• لینک تاپیک نقد:
• زمان تحویل نقد: