زن، موجودی است که باید بشنود و ساکت بماند، دردهایش را در دل نگه دارد و هیچگاه از آنها سخن نگوید. او نباید اخم کند، نباید اشک بریزد و دلش نباید بگیرد. باید در روزها که کتک میخورد، شبها در آغو*ش شوهرش آرام بگیرد.
زن، موجودی است که حق شکایت ندارد و باید همه چیز را تحمل کند، چون او یک زن است...
صدای شکمم در سکوت اتاق بهسان هشداری بود، گویی میخواست بگوید دیگه نمیتونی وجود منرو نادیده بگیری.
تنها من و این صدا بودیم.
خودم رو در آغو*ش گرفتم و پاهام رو به سمت شکمم جمع کردم. به صورت خونی شورآباری نگاه کردم که هنوز خون ازش فراوان میچکید.
گلوم خشک شده بود و حس میکردم که هر لحظه بیشتر به...
یکی دیدم، هرجا میرفت از اینکه ازدواج کرد مینالید هی میگفت پیرم کرد و فلان غلط کردم
حالا زنش یه ماه بیمار شده، عین یتیم شده...حالا به غلط کردن افتاد میگفت اصلا قدرشو ندونستم
کی زن گرفت؟ کی هنوز مونده؟ Lagh2 حسام عین این دخترای تازه ب دوران رسیده براشون خاستگار میاد هی ناز میکنن و خجالت میکشن بگن وااایی ننه من ک از خدامه شوهرم بدید
تو را میخوانم، تو را گوش میدهم، تو را مینوازم؛ تو همیشه در همه جا بودهای و هستی، اما نامرئی و نامحسوس، همچو نسیم بهاری که در دل شب میوزد و روح را نوازش میکند.
خستگی، این کلمه برای توصیف احساساتم کافی نیست.
خستهام از توضیح دادن از گفتن اینکه دیگر نمیتوانم ادامه دهم. خستهام از تکرار اینکه او برای زندگی مناسب نیست؛ خستهام از به زبان آوردن ناامیدیهایم و شکستگیهایم و هر بار که سعی کردم احساساتم را بیان کنم، آه که کسی نمیفهمد، کسی نمیشنود.
افسوس که...
صداهایی که در سرم میپیچند، به قدری آزاردهندهاند که نمیدانم باید نفرین کنم یا به سرنوشت خود لعنت بفرستم. در این راه تاریک، احساس میکنم که در میانهی یک نبرد بیپایان قرار دارم.
چند سال دارم؟ آیا این سالها به اندازهی کافی برای تحمل این بار سنگین کافی هستند؟ میگویند یک زن باید تحمل کند، باید...