بانوی اردیبهشت،
آفتاب بی غروب باش!
در این سرزمین خفته
خورشیدی پر نور باش!
در این لاله زار،
لالهای خوشرو باش!
آری بانوی اردیبهشت... .
میدانم که در گیتی فقط
نام تو را باید نوشت... .
عشق یعنی:
بانوی اردیبهشت،
پرواز در کوچههای سرنوشت.
عشق یعنی:
نغمهی گنجشکان آسمان
که آوایشان پر شده در کهکشان.
عشق یعنی:
هستی بانوی بهشت
که میدانم بهترین اشعار را خواهد نوشت!
پر میزند دلم
از برای هوای بهشتی ماهی که
" اردیبهشت"
حک شده
بر آسمان آبیاش
میپیچد در هوا
بوی خاک باران خوردهاش
به راستی
هوای خوش اردیبهشت
میسازد
نیمی از زندگی را... .
هر روز که برمیخیزم از خواب،
مینگرم در آسمان آینده به تو!
هر شب قبل از پیدایش حلال در آسمان،
درباره توست
همهی آن فکر و خیالم!
بانوی اردیبهشت؛
امیدوارم بربیایی از پس این سرنوشت... .
اردیبهشت که از راه میرسد،
عطر گلهای رُز و کاملیا به مشامم میرسد
نور مهتاب که در آسمان نمایان میشود،
آوای گنجشکان در دلم جا میشود
شور و شوقی برای بانوی اردیبهشت،
در لالهزار بر پا میشود
من متولد اردیبهشتم!
و تو چهدانی
که کیست زادهی خاک بهشت؟
قصهی بانوی اردیبهشت را،
تنها شاپرکان لالهزار میدانند!
و تو باید زادهی بهشت باشی
تا بدانی
اردیبهشتی بودن چیست... .
همگان فکر میکنند صلبم چو سنگ
چون نمیدانند که میشکنم بیدرنگ
منم چون تکیهگاهی بهر دیگران
اما میافتم چو برگی ناگهان
من هستم الههی خاک و خشت
منم لالهی زرگون اردیبهشت
در زمان تاریک دلی مردمان
تنها تو
درخشان خواهی ماند!
ای بانوی اردیبهشت،
ای شکوفه درخشان فصل بهار،
در زمان جهل و ستم
تنها تو
با مهربانیت پایدار خواهی ماند!
«به نام خداوند بخشنده و مهربان»
نام اثر: دلنوشته داهلان یخی
ژانر: تراژدی
دلنگار: نارسیس یوسفی
سطح اثر : ویژه
ویراستار: @Honey
مقدمه: از بهر این داهلان یخی اشمئزاز در بطن وجودم رسوب زده است!
داهلانی که قرحه و ریم بسیاری در دلهای آدمیان گذاشتهاند،
آن هم ناسورانی که تسکینش هم بسی زجرآور است...