ساعتهــــا به این می اندیشم ، که چرا زنــــده ام هنـــوز
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم
خدا یادش رفته است مرا بکشــــد
یا تــــــو قرار است برگردی
یک نفر نیست
بی من بودن را به یادت بیاورد
گوش غرورت را بپیچاند
بزند سر شانه ی دلت
وآرامش صدایت را
به حال پریشان من برساند
یک نفر نیست
بیادت بیاورد تنهایم
بیادت بیاورد تنهایی