به یاد چند سال قبل اینکه پام به این ویران شده باز بشه افتادم:
"-بارادم؟
به طرف برگشت و گفت:
-جونم ضربان زندگیم.
همینطور که داشتم از کیلو کیلو قند آب کردن تو دلم دیابت میگرفتم یه نگاه عاشقانه بهش انداختم و گفتم:
-چرا زمانی که مردها عاشق یه دختر میشن هر کاری که بگه رو انجام میدن؟
کمی سرش رو...
سرش رو تکون داد و گفت:
-کمتر خودت رو تحقیر کن؛ درسته من منظورم این بود که به حرف عشقم تیپم رو عوض کردم اما نگفتم عشقم تویی.
با ناباوری نگاهش کردم حتماً داشت شوخی میکرد اونکه عاشقم بود نه نه شوخی میکنه.
با لحن لرزونی گفتم:
-کی اگه راست میگی اسمش رو بگو؟
اونم یه نیشخندی زد و گفت:
-از همین...
در آروم آروم باز شد و صدای جیر جیرش با صدای تیک تاک کفش دختره در هم آمیخته شد؛ چون تو این سلول به جز یک چراغ که اونم روشن خاموش میشد چراغ دیگهای نبود نتونستم چهرش رو ببینم اما هر لحظه که نزدیکتر میشد همون قدر روح از وجودم دورتر میشد؛ بالاخره رسید و جلو روم با پرویی تمام بازوی باراد رو محکم...
باراد برگشت سمت مامان (...) و گفت:
-خونسردیت رو حفظ کن پروندهاش دست منه فوق فوقش حکمش اعدامه اونم اگه زیاد در حقش خوبی کرده باشیم.
مامانم هم دستهاش رو به هم زد و گفت:
-آخیش پس از دستش خلاص میشیم.
باراد دستهاش رو مثل همیشه داخل جیب شلوارش کرد و گفت:
-صد در صد.
مامانم کمی مِن مِن کرد و گفت...
نام اثر: زین
به قلمِ: تینا اسعدی
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
من، چیزی دارم که تو نداری.
آن چیز خیلی با ارزش است.
خیلی از انسانها ندارنش.
از کمبودش غصهدارند.
آن چیز " قلب پاک " است.
| معنای زین: در زبان عربی یعنی زیبا |
من ابرم تو رفتی که باران ببارد؛ نبود تو من را به شب میسپارد
برای منو عشق دلت جا ندارد؛ تماشا نکن غم تماشا ندارد!
همینطور داشتم واسه خودم میخوندم و سیب زمینی سرخ میکردم البته از خدا که پنهون نیست اون وسط یه قرم میاومدم.
ای آه طولانی من حال...
که با دستی که دراز شد تا سیب زمینی کش بره هول شدم...
یک قدم به عقب رفت و گفت:
-باراد از من ده سال کوچکتره ولی بازم با وجود اینکه هم بیوه هستم، هم یه دختر هم سن خودش دارم دوسم داره.
یه پوزخند زدم و با لحنی تحقیر آمیز گفتم:
- (...)
یه جوری نگام کرد که شلوار لازم شدم، به درک مگه خودش این لقب رو انتخاب نکرد پس باید حملش رو هم به عهده بگیره.
-من رو...
تولد کیه؟
من که نمیدونم
ما هم نمیدونیم
باش پس ما رفتیم بابای.
نه دیه فهمیدم تولد گنگ انجمن تولد شاعر و دلنگار مبالک باشه.
( انشاالله خلاصع حرفام به پای هم پیر بشین { انجمن رو میگدم})